درباره کارل گوستاو یونگ
روانشناسان معروف
درباره کارل گوستاو یونگ
1402/09/07 نویسنده : روان بوک

درباره کارل گوستاو یونگ

یونگ (Carl Gustav Jung) روانپزشک و متفکر سوییسی است که در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم زندگی می‌کرده است.
«کارل گوستاو یونگ» یکی از افراد تأثیرگذار در تاریخ روانشناسی و بنیان‌گذار «روانشناسی تحلیلی» (Analytic Psychology) است که در برخی جنبه‌ها مشابه با روانکاوی زیگموند فروید بود. یونگ مفاهیم شخصیت برونگرا و درونگرا، کهن الگوها (Archetypes) و ناخودآگاه جمعی را پیشنهاد و توسعه داد. کارهای او در روانپزشکی و مطالعه دین، ​​ادبیات و زمینه‌های مرتبط تأثیرگذار بوده است.

بیوگرافی (زندگینامه) کارل گوستاو یونگ
یونگ پسر یک فیلولوژیست و کشیش بود که در سال 1875 در سوئیس متولد شد و در سال 1961، درگذشت. دوران کودکی یونگ در تنهایی سپری شد، اما او از همان دوران تخیلات قوی داشت، رفتار والدین و معلمان خود را به دقت مشاهده و تفسیر می‌کرد. او با توجه به اعتقاد نافرجام پدرش به دین، ​​سعی کرد تجربه خود را از خدا با او در میان بگذارد. یونگ فردی مهربان و بردبار شناخته می‌شد، اما نه او و نه پدرش موفق به درک یکدیگر نشدند. به نظر می‌رسید یونگ روحانی شود، زیرا در هر دو طرف خانواده او تعدادی روحانی حضور داشتند. در نوجوانی او فلسفه را کشف کرد و به طور گسترده به مطالعه آن پرداخت و این موضوع همراه با ناامیدی‌های دوران کودکی، او را وادار کرد که سنت خانواده را رها کند و به تحصیل پزشکی و روانپزشکی بپردازد.
او در دانشگاه‌های بازل و زوریخ پزشکی خواند و هنگامی که تحت آموزش یوگن بلولر بود، به مطالعه علایق روانشناختی خود و مطالب کلاسیک درباره بیماری‌های روانی می‌پرداخت. یونگ در همان دوران به کارکنان پناهندگی دانشگاه زوریخ پیوست و بعد فعالیت خود را به عنوان روانپزشک در زوریخ سوئیس آغاز کرد. وی که در سال 1901 در بیمارستان Burghölzli مشغول به کار بود، در پایان‌نامه دانشگاهی خود برای دانشکده پزشکی دانشگاه زوریخ، ریسک استفاده از آزمایشات خود را در مورد وضعیت دختر عمویش، Helene Preiswerk، انجام داد. هلن گاهی وارد خلسه می‌شد و بر روی زمین می‌افتاد و با صدای افراد دیگر صحبت می‌کرد و گاهی درباره اتفاقات آینده هشدار می‌داد. مشاهده و نظرات یونگ درباره این وقایع تحت عنوان «درباره روانشناسی و آسیب‌شناسی پدیده‌های به اصطلاح غیبی» منتشر شد که پیش‌زمینه‌ای برای نظریه فردیت یونگ بود.
یونگ در ۱۹۰۵ به سمت مدرس روان‌پزشکی در دانشگاه زوریخ منصوب شد، اما پس از چند سال کناره‌گیری کرد و تلاش‌هایش را در تحقیق، نوشتن و طبابت خصوصی مصروف داشت

یونگ و فروید
امروزه کارل گوستاو یونگ را در مقابل زیگموند فروید می‌بینند.
مکتب یونگ و مکتب فروید، دو نگاه کاملاً متفاوت به انسان و انگیزاننده‌های انسان و روح و روان و جسم و رفتار انسان هستند.
اما شاید برای شما جالب باشد که یونگ در ابتدا علاوه بر اینکه شاگرد فروید بود، از ایده‌ی فروید در زمینه ناخودآگاه به شدت حمایت می‌کرد.
یونگ از اعضای فعال جامعه روان تحلیل گری وین بود.
وقتی در سال 1910 انجمن بین المللی روان تحلیل گری تاسیس شد، فروید از یونگ خواست که ریاست آن را بر عهده بگیرد.
سال 1912 را می‌توان آغاز جدا شدن مسیر یونگ و فروید دانست.
زمانی که یونگ برای یک سخنرانی به آمریکا رفته بود در آنجا نظریات فروید را خصوصاً در زمینه عقده اودیپ و تحلیل جنسی رفتار کودکان مورد انتقاد قرار داد و از آنجا، نطفه مکتب روانکاوی یونگ شکل گرفت.

تفاوت‌های یونگ و فروید
آدلر، یونگ و آنا دختر فروید، نوفرویدی‌هایی هستند که هر یک به‌گونه‌ای آهنگ مخالفت با‌ اندیشه‌های فروید را نمودند. تفاوت‌های یونگ و فروید را در سه دسته می‌شود بیان کرد:

انکار عقده ادیپ توسط یونگ
نکته مهم تفاوت بین روان‌شناسی تحلیلی یونگ و روان‌کاوی فروید به ماهیت لیبیدو (انرژی حیاتی) مربوط است. در حالی که فروید لیبیدو را مؤکداً برحسب میل جنسی تعریف می‌کرد، ‌یونگ آن را یک نیروی حیاتی کلی می‌دانست که میل جنسی فقط بخشی از آن است. یونگ عقده ادیپ فرویدی را قبول نداشت.
او دلبستگی کودک به مادر را برحسب نیاز وابستگی که با توانایی مادر به‌عنوان منبع مولد غذا پیوند دارد تبیین می‌کرد. به‌تدریج که کودک رشد می‌کند و کارکرد جنسی‌اش تحول می‌یابد، کارهای تغذیه‌ای دارای پوششی از احساس‌های جنسی می‌شود.
به نظر یونگ، انرژی لیبیدویی تنها بعد از بلوغ جنسی است که شکل دگرخواهی جنسی به خود می‌گیرد.

تفاوت در دوره تعیین سرنوشت
در حالی که فروید افراد را قربانی رویدادهای کودکی می‌دانست، یونگ معتقد بود که شخصیت ما به وسیله هدف‌ها، امیدها، و اشتیاق‌های آینده و همچنین گذشته ما شکل می‌گیرد. یونگ اظهار داشت که رفتار ما کاملاً‌ به وسیله تجارب ۵ سال اول کودکی تعیین نمی‌شود بلکه در دوره بعدی زندگی نیز تغییر می‌کند.

کاوش عمیق‌تر در ذهن ناهشیار
یونگ کوشش کرد تا ذهن ناهشیار را عمیق‌تر بکاود و بُعد تازه‌ای به آن بیفزاید: یعنی تجارب ارثی نوع انسان و آن‌هایی که از اجداد حیوانی به انسان رسیده‌اند.

روانشناسی یونگ
یونگ بر اهمیت رشد جنسی به عنوان یک انگیزه غریزی تاکید داشت و بر ناخودآگاه جمعی تمرکز کرد، بخشی از ناخودآگاه که حاوی خاطرات و ایده‌هایی است که یونگ معتقد بود از نیاکان به ارث می‌رسند. یونگ معتقد بود که میل جنسی منبع مهمی برای رشد شخصی است، اما برخلاف فروید، معتقد نبود که میل جنسی به تنهایی مسئول شکل‌گیری شخصیت اصلی انسان است. با توجه به سختی‌های خاصی که یونگ در بزرگسالی متحمل شده بود، او معتقد بود که رشد شخصی خود و همه افراد عمدتا تحت تأثیر عوامل غیر مرتبط با جنسیت است.
بر اساس روانشناسی یونگ هدف اصلی در زندگی، تحقق کامل خود از طریق فردیت یافتن است. یونگ، «خود» (Self) را نه تنها مرکز، بلکه در بر گیرنده کل محیط آگاهانه و ناخودآگاه تعریف می‌کند. محور اصلی فرایند فردیت یافتن، برخورد مستمر با عناصر روان، با آگاهی بخشی آن‌ها است. مردم ناخودآگاه را از طریق نمادهایی که در همه جنبه‌های زندگی با آن‌ها روبرو هستند، در رویا، هنر، دین و درام‌های نمادین که در روابط و زندگی دنبال می‌شود، تجربه می‌کنند.
ادغام آگاهی فرد با ناخودآگاه جمعی از طریق طیف وسیعی از نمادها ضرورت دارد. با ایجاد آگاهی در مورد آنچه ناخودآگاه است، می‌توان چنین عناصری را در هنگام ظاهر شدن، با آگاهی ادغام کرد. برای ادامه فرایند فردیت یافتن، افراد باید نسبت به قسمت‌هایی از خود، فراتر از نفس که بدنه آگاهی است، پذیرا باشند. یونگ می‌گوید خود، مانند ناخودآگاه، از پیش وجود دارد و «من» از آن تکامل می‌یابد و این پیش‌ساز ناخودآگاه از نفس است.
«این من نیستم که خودم را می‌آفرینم، بلکه من اتفاق می‌افتم». از این رو، هدف روانشناسی یونگ این است که به فرد کمک کند تا رابطه‌ای سالم با ناخودآگاه خود برقرار کند تا در رابطه با آن بیش از حد از تعادل خارج نشود مانند روان رنجوری، حالتی که می‌تواند منجر به افسردگی و اضطراب شود و اختلالات شخصیتی یا چنان از آن غرق می‌شود که خطر روان پریشی را در پی دارد و منجر به خرابی روانی می‌شود. یکی از رو‌ش‌هایی که یونگ بین سال‌های 1913 تا 1916 در مورد بیماران خود به کار برد، تخیل فعال بود، روشی برای تشویق آن‌ها به انجام مدیتیشن برای انتشار تصاویری به ظاهر تصادفی از ذهن به منظور ایجاد محتوای ناخودآگاه در آگاهی.
از نظر یونگ، روان رنجوری ناشی از ایجاد دفاع‌های روانی است که فرد ناخودآگاه در تلاش برای مقابله با حملات ادراک شده از دنیای خارج انجام می‌دهد، فرایندی که وی آن را عقده نامید، اگرچه عقده‌ها فقط شامل دفاع نیستند. روان یک سیستم تطبیقی خودتنظیمی است. مردم سیستم‌های پرانرژی هستند و اگر انرژی مسدود شود، روان بیمار می‌شود. اگر سازگاری خنثی شود، انرژی روانی متوقف می‌شود و سفت می‌شود. این فرایند در روان رنجوری و روان پریشی ظاهر می‌شود. یونگ پیشنهاد کرد که این امر از طریق ناسازگاری واقعیت‌های داخلی فرد با واقعیت‌های خارجی رخ می‌دهد. اصول سازگاری، فرافکنی و جبران فرآیندهای اصلی در دیدگاه یونگ در مورد تلاش روان برای سازگاری است.

نظریه های یونگ
ناهشیاری شخصی و جمعی
ناهشیاری شخصی و جمعی (Personal & Collective Unconsicous)؛ یونگ برای ناهشیاری دو سطح قایل بود. ناهشیاری شخصی درست در زیر هشیاری قرار دارد. ناهشیاری شخصی شامل همه خاطره‌ها، تکانه‌ها، ‌آروزها، ادراکات ضعیف و سایر تجارب مربوط به زندگی فردی است که سرکوب یا فراموش شده‌اند.
در زیر ناهشیار شخصی عمیق‌ترین سطح روان یعنی ناهشیار جمعی جای دارد، که برای فرد ناشناخته است و تمامی تجارب نسل‌های پیشین از جمله اجداد حیوانی ما را شامل می‌شود.
کهن‌ْالگوها
کهن‌ْالگوها (Archetype)؛ از نظر یونگ، گرایش‌های ارثی موجود در ناهشیاری جمعی که کهن‌الگو نامیده می‌شوند تعیین‌کننده فطری تجربه روانی هستند که به فرد آمادگی می‌د‌هند تا رفتاری همانند آنچه که اجداد وی در موقعیت‌های مشابه از خود ظاهر می‌ساختند بروز دهد.
از میان کهن‌ْالگوهایی که یونگ توصیف کرد ظاهراً چهار کهن الگو بیشتر از بقیه رخ داده‌اند: ‌نقاب (Persona)، آنیما (Anima) و آنیموس (Animus)، ‌سایه (Shadow) و خود (Self).
کهن‌الگوها در برخی منابع فارسی به صورت‌های ازلی ترجمه شده است.
دوره شکوفایی انسان
میان‌سالی، ‌دوره خودشکوفایی؛ او عقیده داشت که خودشکوفایی تا پیش از میان‌سالی به وقوع نمی‌پیوندد، و این سال‌ها (بین ۳۵ و ۴۰) را سال‌های بحرانی رشد شخصیت می‌دانست، یعنی یک زمان طبیعی انتقال که در آن شخصیت دستخوش تغییرهای لازم و مفید می‌شود.
درون‌گرایی و برون‌گرایی
درون‌گرایی و برون‌گرایی (Introversion & Extraversion)؛ یونگ بر اساس این دو سازه مفهومی، شخصیت‌ها را به دو دسته تقسیم می‌کرد. در برون‌گرا لیبیدو (انرژی حیاتی) به خارج از خود و به سوی رویدادهای خارجی، اشخاص ‌و موقعیت‌ها معطوف است. در درون‌گرا جریان لیبیدو به سوی درون است.
درون‌گرا بیشتر مآل‌اندیش و درون‌نگر، ‌و در برابر نفوذهای بیرونی مقاوم است، ‌در ارتباط با اشخاص دیگر و جهان خارج اعتماد به نفس کمتری دارد، و کمتر از برون‌گرا مردم‌آمیز است.
تبیین هشت‌وجهی از شخصیت
تبیین هشت‌وجهی از شخصیت؛ یونگ بعدها دریافت که بازخورد درون‌گرایی - برون‌گرایی تبیین درستی از رفتار آدمی نشان نمی‌دهد. از این‌رو وی به معرفی کنش‌وری‌های روان‌شناختی (Psychological Functioning Sensing) پرداخت
و در نتیجه به هشت ریخت روان‌شناختی دست یافت که در روان‌شناسی شخصیت مطرح می‌شوند.
آزمون تداعی کلمه‌ها
آزمون تداعی کلمه‌ها؛ پس از آنکه یکی از همکاران یونگ او را از آزمایش‌های تداعی ویلهم وونت آگاه ساخت، وی آزمون تداعی کلمه‌ها را تدوین کرد.
در روش تداعی کلمه‌های یونگ، فهرستی از کلمه‌ها یکی پس از دیگری برای بیمار خوانده می‌شود و او به هر کلمه با نخستین کلمه‌ای که پس از شنیدن آن به ذهنش می‌آید پاسخ می‌دهد.
یونگ زمان لازم برای پاسخ دادن به هر کلمه و نیز تغییرات در تنفس و هدایت برقی پوست را‌ اندازه می‌گرفت. به نظر وی همه اینها شواهدی از واکنش‌های هیجانی بودند. اگر یک کلمه معین موجب طولانی شدن زمان پاسخ، بی‌نظمی در تنفس و تغییر در هدایت برقی پوست می‌شد، ‌یونگ آن را به وجود یک مسئله هیجانی ناهشیار وابسته به کلمه محرک یا پاسخ قیاس می‌کرد.
یونگ همچنین آزمون تداعی کلمه‌ها را به‌عنوان وسیله‌ای برای کشف جرایم به کار برد و دو بار کسانی را که مرتکب دزدی شده بودند شناسایی کرد.

نظر یونگ در مورد خدا
مفهوم یونگ از خدا حداقل یک جنبه دوگانه دارد: خدا-تصویر و خدا-واقعیت. درک او از تصویر خدا بیشتر یک تلاش علمی برای ترسیم و درک تجربیات ذهنی خود از آنچه او به عنوان خدا-واقعیت می فهمید بود.
مفهوم یونگ از خدا ریشه در درک او از ناخودآگاه جمعی و روان دارد. این دنیوی، تجربی و پدیدارشناسانه است. بنابراین، به شدت ذهنی. بنابراین، نباید با درک سنتی از خدا در ایمان مسیحی اشتباه گرفته شود. در واقع یونگ معتقد بود که آموزه تثلیث ناقص است و معتقد بود که خدا یک رباعی است که شیطان چهارمین شخص آن است.
کارل گوستاو یونگ در ۱۹۵۲، به کشیشی جوان نوشت: همانگونه که سیارات به دور خورشید می‌چرخند تمام افکار من گرد «پروردگار» می‌گردد و به نحو مقاومت ناپذیری مجذوب او می‌شود احساس می‌کنم اگر در برابر این نیرو کمترین مقاومتی نشان دهم بزرگ‌ترین گناه را مرتکب شده‌ام.

اثر کارهای یونگ بر حوزه های دیگر
نمی‌توانیم اثر کارهای یونگ را صرفاً‌ بر حوزه روانکاوی محدود بدانیم.
بسیاری از افراد فعال در حوزه های انسان شناسی، روانشناسی، مذهب، ادبیات و فلسفه از او الهام گرفته‌اند و می‌توان یونگ را از لحاظ قدرت تاثیرگذاری و نفوذ، یکی از بزرگترین افراد تاثیرگذار متاخر و در مقیاس کسانی مانند فروید و نیچه دانست.

تاثیرات یونگ بر دیگر روان‌شناسان
دیدگاه‌های یونگ درباره سنخ‌های روان‌شناختی پژوهش‌های چشم‌گیری را موجب شده است. تدوین شاخص سنخ مایرز-بریگز (Myers-Briggs Type Indicator) آزمون شخصیتی که در سال‌های دهه ۱۹۲۰ توسط کتارین بریگز و ایزابل بریگز ساخته شده، از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است و به صورت یکی از آزمون‌های شخصیت پرمصرف درآمده است و برای هدف‌های پژوهشی و کاربردی، به‌ویژه برای استخدام و مشاوره کارکنان، مورد استفاده می‌گیرد.
کارهای یونگ همچنین الهام‌بخش آزمون شخصیتی معروف دیگری شد که نگرش‌های دورن‌گرایی و برون‌گرایی را‌ اندازه‌گیری می‌کند. این آزمون که پرسش‌نامه شخصیتی ماودسلی (Moudsley Personality Inventory) نامیده می‌شود، توسط هنس آیزنگ، روان‌شناس انگلیسی تدوین شد.
آزمون تداعی کلمه‌ها به صورت یک روش معیار فرافکنی درآمده و عامل برانگیزاننده تدوین آزمون لکه‌های جوهر رورشاخ بوده است. مفهوم خودشکوفایی، کارهای آبراهام مازلو و روان‌شناسان انسان‌گرا را در پروراندن این موضوع پیش‌بینی کرده است.
پیشنهاد یونگ دایر بر اینکه میانسالی زمان بحرانی تغییر شخصیت است، مورد پذیرش مازلو و اریک اریکسون قرار گرفته و به نحو گسترده‌ای در نشریه‌های معاصر روان‌شناسی شخصیت پذیرفته شده است.

انتقادات وارد شده بر یونگ
بی‌توجهی یونگ به روش‌های سنتی علمی، مخالفت روان‌شناسانی را که جهت‌گیری آزمایشی دارند موجب شده است، و برای اینها نوشته‌های عرفانی و توام با تعصب مذهبی یونگ حتی کمتر از آثار فروید جاذبه دارد.
انتقادهای مطرح شده درباره شواهدی که فروید بر آن‌ها تکیه می‌کرد در مورد کارهای یونگ نیز صدق می‌کند. او نیز به‌جای آزمایشگاهی کنترل‌شده بر مشاهده و تفسیر بالینی تکیه داشت.
مولر می‌گوید: روان‌شناسی یونگ، بسیار درهم و برهم است! و تعریف مفاهیم عمده آن یعنی "سایه"، "نقاب"، "گرایش مردانه"، "گرایش زنانه" و "خود" کار آسانی نیست

ترتیب پیشنهادی خواندن کتابهای یونگ
۱٫ خود شناخته
۲٫ مرد و نمادهای او
۳٫ روح و زندگی
۴٫ روانشناسی و دین
۵٫ تحلیل رویا
۶٫ خود ناشناخته
۷٫ رابطۀ من با ناخودآگاه
۸٫ انسان در جستجوی هویدای خود
۹٫ روانشناسی و علوم غیبی
۱۰٫ پاسخ به ایّــــــوب
۱۱٫ روانشناسی و کیمیاگری
۱۲٫ آئین‌های تحول
۱۳٫ انواع روان‌شناختی
۱۴٫ زندگینامه من
۱۵٫ کتاب سرخ

_________________________________________________________

مقالات دیگر

 

       

 

     

 

        

   

نظرات

درج نظر

عبارت امنیتی