درباره روانشناسی رفتارگرا
روانشناسی رفتارگرا چیست؟
روانشناسی رفتارگرا (Behavioral Psychology) مطالعۀ تغییر رفتارهای انسان از طریق تجزیه و تحلیل و درمان است. نظریۀ پشت روانشناسی رفتارگرا این است که محیط، رفتارهای انسان را شکل میدهد.
روانشناسی رفتارگرا که به عنوان رفتارگرایی نیز شناخته میشود، یک مکتب روانشناسی است که بیان میکند همه رفتارها از طریق تعامل با محیط و از طریق فرآیندی به نام شرطی سازی آموخته میشوند.
این شاخه از روانشناسی در اواسط قرن بیستم به شدت بر اندیشه تأثیر گذاشت. امروزه هنوز هم این نظریه توسط متخصصان سلامت روان مورد استفاده قرار میگیرد. مفاهیم و نظریههای مربوط به حوزه رفتارگرایی، در زمینههایی مانند روان درمانی و آموزش همچنان اثربخش و مفید هستند.
تاریخچه روانشناسی رفتارگرا
اولین جوامع بشری بدون شک از کاربرد سیستماتیک پاداش و تنبیه به عنوان ابزاری مؤثر برای کنترل رفتار استفاده میکردند. اهلی کردن حیوانات در ماقبل تاریخ و ارجاعات متعدد تاریخی به مهارت مربیان حیوانات، بیانگر شکلی از روانشناسی رفتارگرا از گذشتههای دور است.
بنابراین، اگر اصطلاح روانشناسی رفتارگرا را تنها به معنای مجموعهای از تکنیکهای مفید برای پیشبینی و کنترل رفتار در نظر گرفته شود، آنگاه تاریخچه آن به اندازه تاریخ بشر است.
با این حال روانشناسی رفتارگرا صرفا مجموعهای از روشها برای کنترل رفتار نیست و موضوعات بیشتری را در برمی گیرد. رفتارگرایی به معنای امروزی آن در اوایل دهه ۱۹۰۰، عمدتاً در پاسخ به سایر مکاتب فکری رایج در آن زمان ظهور کرد از جمله روانشناسی فرویدی که بر اهمیت افکار و تمایلات ناخودآگاه تأکید داشت.
رفتارگرایان اولیه قصد داشتند روانشناسی را به یک رشته علمی عینیتر تبدیل کنند که مانند زیستشناسی یا شیمی، به جای پدیدههای درونی غیرقابل مشاهدهای که فروید و معاصرانش برای آنها اولویت قائل بودند، بر پدیدههای قابل مشاهده و اندازهگیری تمرکز داشته باشد.
رفتارگرایان کلاسیک منکر این نبودند که انسانها دارای افکار و احساسات هستند. بلکه آنها استدلال میکردند که چون احساسات درونی را نمیتوان اندازه گیری یا مستند کرد، برای مطالعه روان انسان باید رفتار انسان را مورد بررسی قرار دارد.
رفتارگرایی برای چندین دهه بر روانشناسی تجربی تسلط داشت و امروزه نیز میتوان تأثیر آن را احساس کرد. رفتارگرایی تا حد زیادی مسئول ایجاد روانشناسی به عنوان یک رشته علمی از طریق روشهای عینی و به ویژه آزمایش است.
شرطی سازی، رکن اصلی روانشناسی رفتارگرا
روانشناسی رفتارگرا به جای توجه به فرآیندهای فکری، احساسات یا انگیزهها، بیشتر بر رفتارهای انسانی تمرکز میکند که شامل بررسی رفتارهای بیرونی و تجزیه و تحلیل چگونگی مطابقت آنها با محرکهای محیطی است. یکی از مهمترین چیزهایی که از مطالعه روانشناسی رفتارگرا درک خواهید کرد، نظریه، مفهوم و کاربردهای شرطی سازی است. در روانشناسی رفتارگرا دو نوع شرطی سازی وجود دارد: شرطی سازی کنشگرا و شرطی سازی کلاسیک که در ادامه آنها را بررسی خواهیم نمود.
شرطی سازی کلاسیک
شرطی سازی کلاسیک با تشخیص اینکه بیمار با رفتار خاصی به یک محرک طبیعی پاسخ میدهد، شروع میشود. در مطالعه پاولوف در مورد شرطی سازی کلاسیک، محرک طبیعی همان غذای سگ و واکنش، تولید بزاق بود. در این مدل شرطی سازی، محقق محرک اضافی به موقعیت میافزاید و هر بار این اقدام را به همراه محرک طبیعی بررسی میکند.
یعنی وقتی به جای غذا دادن، زنگ را به صدا در میآورد، دهان سگ شروع به ترشح بزاق میکرد.
توجه داشته باشید که شرطیسازی کلاسیک بیخطا نیست. پدیدهای به نام انقراض وجود دارد که در آن ارتباطی که بین محرک و پاسخ شرطی ایجاد شده از بین میرود. این که چقدر سریع ممکن است این اتفاق رخ دهد به عوامل مختلفی بستگی دارد، مانند قدرت محرک در مراحل اولیه شرطی سازی و مدت زمان شرطی سازی.
شرطی سازی کنشگرا
شرطی سازی کنشگرا پرکاربردترین کاربرد روانشناسی رفتارگرا است. والدین، معلمان و حتی کارفرمایان از آن استفاده میکنند. با شرطی سازی کنشگرا، فرد در مقابل رفتار یا پاداش میگیرد یا مجازات میشود.
شرطی سازی کنش گرا بر این اصل بنا شده است که هر رفتاری نتیجه ای دارد و با تقویت نتیجه میتوان رفتار را در فرد شرطی نمود.
به عنوان مثال اگر نتیجه کار به طور مداوم بد باشد، فرد رفتارش را متوقف خواهد کرد. اگر نتیجه خوب باشد، رفتار را تکرار میکند. این پایه و اساس نحوه آموزش ما به کودکان در جامعه است. همچنین روشی است که اغلب در آموزش حیوانات استفاده میشود.
شرطی سازی کنش گرا از دو نوع تقویت کننده متمایز به شرح زیر استفاده میکند:
تقویت مثبت: ارائه پاداش به کسی مانند تحسین، پول یا غذا در هنگام انجام رفتار دلخواه، رفتار مثبت را تشویق میکند. این حالت بیشتر در کودکان دیده میشود. معمولاً برای آنکه کودک رفتار مطابق با میل ما را انجام دهد، به او جهت انجام آن کار، پاداش میدهیم.
تقویت منفی: تقویت منفی شامل ارائه چیزی ناخوشآیند به فرد مانند سر و صدا کردن یا اعمال چیزی دردناک است. این تقویت هنگام انجام یک رفتار خاص برطرف میشود. این حالت را میتوان در بازجوییی مشاهده کرد؛ فرد را شکنجه میدهند تا رفتار مطابق با میل دیگران را انجام دهد. اگر او این کار را کرد، عامل شکنجه حذف میشود.
روانشناسی رفتارگرا از تقویت مثبت به جای تقویت منفی استفاده میکنند زیرا تنبیه به جای پاداش، رفتارهای منفی را ایجاد میکند.
بزرگان روانشناسی انسانگرا
ایوان پاولوف: پدر شرطی سازی کلاسیک
ایوان پاولوف یک فیزیولوژیست روسی بود که در هنگام آزمایش بر روی گوارش سگها، متوجه شرطی شدن و ترشح بزاق سگ با دیدن محرک (ظرف غذا) شد. سپس با اضافه کردن یک محرک دیگر مانند صدا و نور سعی کرد سگ را نسبت به آن محرک شرطی نماید. با انجام این آزمایش پاولوف اساس شرطی سازی کلاسیک را بنا نهاد. بیشتر بخوانید: درباره ایوان پاولوف
جان واتسون: پدر رفتارگرایی
انتشار کتاب رفتارگرایی او نقطه مهمی در این زمینه و یکی از اولین کتابهای روانشناسی رفتارگرا بود. واتسون اصول شرطی سازی کلاسیک را برای انسانها به کار برد و معتقد بود که شرطی سازی کلاسیک برای توصیف و توضیح همه فرآیندهای یادگیری در همه گونهها ضروری و کافی است.
واتسون از طریق رویکرد رفتارگرایانه خود، تحقیقاتی را بر روی رفتار حیوانات، تربیت کودک و تبلیغات انجام داد و برای آزمایش بحث برانگیز «آلبرت کوچک» شهرت پیدا کرد. این آزمایش که در کتابهای روانشناسی مقدماتی جاودانه شده است و نشان داد که چگونه میتوان از اصول شرطیسازی کلاسیک برای ترساندن یک پسر ۱۱ ماه به نام آلبرت از موش سفید استفاده کرد.
واتسون و راینر ابتدا یک موش سفید را به آلبرت دادند و مشاهده کردند که نمیترسد. سپس موش سفید را به او دادند و با یک میله آهنی صدای وحشتناکی درآوردند. آلبرت با گریه پاسخ داد و این مرحله چندین بار تکرار شد.
سرانجام، واتسون و راینر موش سفید را به تنهایی به آلبرت نشان دادند. این بار آلبرت با دیدن موش سفید ترسید. در ادامه، واتسون برای اینکه ببیند آیا این ترس به اشیاء دیگر منتقل شده است یا خیر، یک خرگوش، یک سگ و یک کت خز به آلبرت داد و مشاهده کرد که آلبرت کوچک با دیدن همه آنها گریه کرد.
این مطالعه نشان داد که چگونه احساسات میتوانند به پاسخهای شرطی تبدیل شوند. بیشتر بخوانید: درباره جان واتسون
بوروس فردریک اسکینر: پدر رفتارگرایی رادیکال
رفتارگرایی رادیکال با انتشارات مقاله اسکینر در سال ۱۹۳۸ به نام “رفتار ارگانیسمها” متولد شد. اسکینر نیز مانند واتسون یک رفتارگرا بود و بر چگونگی تأثیرپذیری رفتار از پیامدهای آن تمرکز داشت.
اسکینر یک محقق در هاروارد بود و محفظه شرطی سازی عامل را اختراع کرد که عموماً به آن جعبه اسکینر میگویند. جعبه اسکینر برای اندازهگیری شرطی سازی موجودات (اغلب موشها و کبوترها) با استفاده از تقویت و تنبیه و تعامل منظم آنها با محیط استفاده میشود. بیشتر بخوانید: درباره بی اف اسکینر
کاربردهای روانشناسی رفتارگرا
متخصصان میتوانند از اصول روانشناسی رفتارگرا هنگام تلاش برای تغییر رفتار انسان در بسیاری از شرایط استفاده کنند. در ادامه برخی از زمینههایی که معمولاً در آن از روانشناسی رفتارگرا استفاده میشود، ارائه میشود:
تحصیلات
درمانگران ممکن است از معلمان جهت ارائه برنامههای درمانی برای دانشآموزان خاص کمک بگیرند. درمانگران همچنین میتوانند از این روش برای افزایش انگیزه دانشآموزان استفاده کنند. والدین و متخصصان مراقبت از کودکان با استفاده از شرطی سازی در محیطهای علمی، رفتار مثبت کودکان را تشویق میکنند.
طراحی محصول
طراحان اغلب هنگام طراحی محصولات یا خدمات برای استفاده مردم، از اصول روانشناسی رفتارگرا استفاده میکنند. یک محصول فیزیکی ممکن است از اصول شرطی سازی استفاده کند، بنابراین هر برخورد برای مشتری پاداش محسوب میشود. ممکن است ارسال پیامک تبریک تولد برای کاربر یک عامل محرک برای خرید محصول باشد.
بازاریابی
صنعت تبلیغات از اصول روانشناسی رفتارگرا استفاده کرده و بین محصول و تجربه مثبت کاربر ارتباط ایجاد میکند. در طراحی کمپینهای تبلیغاتی از شعارهای جذاب و تصاویر پُررنگ و لعاب برای ایجاد انتظارات اجتماعی استفاده میکنند. هر جنبه از بازاریابی (آنلاین یا آفلاین) بر پایه رفتار کاربر تدوین میشود.
بهبود شخصی
بسیاری از مردم اصول روانشناسی رفتارگرا را در زندگی شخصی یا حرفهای خود به کار میبرند. اکثر کتابها، مقالات و وبسایتهای خودیاری، استفاده از روشهای شرطی سازی را مفید میدانند. در توسعه فردی از طریق خودیاری میتوان برای کمک به ایجاد انگیزه در خود برای مولد بودن، ایجاد عادات بهتر و کاهش اهمالکاری استفاده کرد.
آموزش حیوانات
بسیاری از حیوانات از مربیان خود یاد میگیرند تا رفتارهایی را با شرطی سازی کلاسیک یا کنش گرا انجام دهند. محیط بانان پارک و متخصصان توانبخشی حیوانات نیز از این تکنیکها برای آموزش حیوانات وحشی به منظور اجتناب از تعامل با انسان استفاده میکنند.
انتقادها به روانشناسی رفتارگرا
از آنجایی که روانشناسی رفتارگرا تنها بخشی جزئی از رفتار انسان که میتوان آن را به طور عینی مشاهده کرد را بررسی میکند و عوامل مهمی مانند احساسات، انتظارات، انگیزهها را در نظر نمیگیرد، قادر به توضیح واقعی واقعیتهای پیچیده رفتار انسان نیست.
یکی از فرضهای اصلی رفتارگرایی این است که انسانها مشابه حیوانات هستند و بیشتر فرضیات این مکتب روانشناسی بر مبنای آزمایشهایی بوده است که بر روی حیوانات انجام شده است.
اما واقعیت این است که ما از نظر شناختی و فیزیولوژیکی با حیوانات بسیار متفاوت هستیم. انسانها هنجارهای اجتماعی و ارزشهای اخلاقی متفاوتی دارند. بنابراین رفتار متفاوتی با حیوانات خواهیم داشت. درنتیجه قوانین و اصول حاصل از این آزمایشها بیشتر برای حیوانات قابل اعمال است تا انسانها.
به همین علت رفتارگرایی دیگر مانند گذشته مورد توجه نیست و امروزه بسیاری از روانشناسان بیشتر جنبههای رفتارگرایی کلاسیک و رفتارگرایی رادیکال را نادیده میگیرند.
منتقدان رفتارگرایی میگویند که این نظریه به طور کامل توسعه نیافته است. امروزه در حالی که هدف اکثر رویکردهای درمانی مدرن تغییر رفتار است، اما معمولاً این کار با هدف قرار دادن افکار و احساسات انجام میشود، نه تمرکز بر پاداش و تنبیه.
_________________________________________________________
مقالات دیگر