درباره لو ویگوتسکی
لو ویگوتسکی کیست؟
لو سمیونوویچ ویگوتسکی (۱۷ نوامبر۱۸۹۶–۱۱ ژوئن ۱۹۳۴) یک روانشناس اتحاد جماهیر شوروی بود که بیشتر به خاطر کارش در زمینه رشد روانشناختی کودکان شناخته شده است. وی با توجه به تغییر چشم اندازش در طول سالها، در موضوعات مختلف و از منظرهای مختلف مطالبی را منتشر کرده است. همچنین الكساندر لوریا از شاگردان وی بود.
ویگوتسکی به دلیل ارائه مفهوم خود در مورد منطقه توسعه پروگزیمال (ZPD) شناخته شده است: فاصله بین آنچه دانش آموز (کارآموز، کارمند جدید و...) می تواند به تنهایی انجام دهد و آنچه که می تواند با حمایت شخص آگاه تری در مورد آن انجام دهد. کار وی در مورد رابطه بین زبان و اندیشه، رشد زبان و یک نظریه عمومی توسعه از طریق کنش ها و روابط در یک محیط فرهنگی اجتماعی نیز تأثیرگذار است.
ویگوتسکی مورد اختلاف بزرگ علمی است. گروهی از محققان هستند که برخی از میراث فعلی ویگوتسکی را تحریف می دانند و برای اینکه میراث ویگوتسکی را به عقاید واقعی خود نشان دهند، به نسخه های خطی ویگوتسکی مراجعه می کنند. او در طول حیات خود، در زمینههای مختلف علمی، همچون زبانشناسی، تحلیل روانشناسانهٔ هنر و افسانهها، روانشناسی کودک، و مشکلات کودکان ناشنوا و عقبافتاده کار کردهاست.
زندگینامه (بیوگرافی) لو ویگوتسکی
کودکی لو ویگوتسکی
لو ویگوتسکی در 17 نوامبر 1896 در اورشا، شهری در منطقه غربی امپراتوری روسیه به دنیا آمد. وی در یک خانواده غیر مذهبی طبقه متوسط از نژاد روسی یهودی متولد شد. شغل پدرش سیمخا ویگوتسکی بانکدار بود و مادرش معلم بود، هر چند مادرش، بیشتر وقت خود را صرف پرورش هشت فرزند خود کرد. اعضای خانواده رابطه محبت آمیزی با یکدیگر داشتند، خصیصه ای که به ویگوتسکی نیز انتقال پیدا کرد. در روزگار نوجوانی، در میان دوستانش به «پرفسور کوچولو» معروف شده بود، زیرا دایما آنها را به بحثهای مختلف و فعالیتهای خارق العاده فرا میخواند. ویگوتسکی همچنین به خواندن تاریخ، ادبیات و شعر عشق میورزید. البته کوتیک، فریدگات و فریدگات (۲۰۰۸) تاکید میکنند که زمینه و فرهنگ یهودی تاثیر بیشتری از خانواده و آموزش بر ویگوتسکی داشته است.. ویگوتسکی در شهر گومل تا سال 1911 در مدرسه خانگی تحصیل کرد و سپس از یک دبیرستان خصوصی یهودی فارغ التحصیل شد (که باعث شد او بتواند وارد دانشگاه شود).
تحصیلات لو ویگونسکی
ویگوتسکی در ۱۷ سالگی تصمیم گرفت به دانشگاه مسکو برود؛ اما به دلیل یهودی بودن، مجبور بود در یک سیستم سهمیه ای رقابت کند، زیرا دانشگاه تنها از ۳ درصد یهودیان ثبت نام میکرد. در ابتدا ویگوتسکی به موفقیت خود اطمینان داشت، زیرا نمرههای او به اندازه کافی درخشان بودند، اما قبل از اینکه امتحانات شفاهی خود را به پایان برساند، تصمیم وزارت آموزش و پرورش برای اجرای قرعه کشی به منظور انتخاب متقاضیان، تغییر پیدا کرد. ویگوتسکی تمامی امید خود را از دست داد، اما به گونه ای کاملا تصادفی برنده شد. او به علوم انسانی و اجتماعی علاقه داشت، اما با اصرار والدینش به دانشکده پزشکی دانشگاه مسکو مراجعه کرد. در اولین ترم تحصیل، وی به دانشکده حقوق منتقل شد. او در دانشگاه در رشته حقوق تخصص گرفت، اما در کلاسهای سایر رشتهها نیز شرکت میکرد. همچنین دورههایی را در دانشگاه مردمی شنیاوسکی گذراند، جایی که تعدادی از استادان که به دلایل سیاسی از دانشگاه مسکو اخراج شده بودند، به آنجا رفته بودند. سرانجام در سال 1917، با مدرک حقوق از دانشگاه مسکو فارغ التحصیل شد و به شهر زادگاهش گومل بازگشت.
اولین علاقه ویگوتسکی به هنر و بیش از هر چیز به موضوعات تاریخ مردم یهود، سن، فرهنگ و هویت یهودی بود. از طرف دیگر، وی در این دوره او به اندیشه های سوسیالیسم و صهیونیسم انتقاد داشت و راه حل "مسئله یهود" را با بازگشت به آیین سنتی یهود پیشنهاد داد. با این حال، دانشگاهیان وی شامل یک رشته گسترده از مطالعات، از جمله زبانشناسی، روانشناسی و فلسفه بودند. او پایان نامه دکترای خود را در سال 1925 در زمینه روانشناسی هنر به پایان رساند، اما به دلیل عود حاد سل که او را به مدت یک سال ناتوان کرد، به طور غیابی به او اعطا شد.
زندگینامه شغلی لو ویگوتسکی
ویگوتسکی بین سالهای ۱۹۱۷ (سالی که انقلاب کمونیستی رخ داد) و ۱۹۲۴ که در یک دبیرستان محلی، ادبیات و روان شناسی تدریس میکرد، به تعلیم و تربیت کودکان ناتوان جسمی علاقه مند شد. در ششم ژانویه ۱۹۲۴، برای ارائه مقاله ای درباره روان شناسی هشیاری به لنینگراد سفر کرد. فصاحت و روانی کلام او، به عنوان جوانی ناشناخته از سرزمینی دور از پایتخت، اثر فوق العاده ای بر روان شناسان جوان بر جای گذاشت. یکی از آنها، آ. آر. لوریا (۱۹۰۲-۱۹۷۷) بود که سمتی را در انستیتو روان شناسی مسکو به او پیشنهاد کرد و ویگوتسکی نیز آن را پذیرفت. ویگوتسکی به همراه همسرش رزا اسمخوا به مسکو رفت. وی کار خود را در موسسه روانشناسی به عنوان "دانشمند ستادی درجه دو" آغاز کرد. وی همچنین به عنوان یک معلم دبیرستان متوسطه شد، دوره ای که با توجه به علاقه خود به فرآیندهای یادگیری و نقش زبان در یادگیری مشخص شده بود.
در اواخر سال 1925، ویگوتسکی پایان نامه خود را با عنوان "روانشناسی هنر" در سال 1925 به پایان رساند، که تا دهه 1960 منتشر نشد و کتابی با عنوان "روانشناسی تربیتی" بر اساس یادداشت های سخنرانی كه وی در گومل تهیه كرده بود، ایجاد كرد. او استاد روانشناسی در موسسات آموزشی محلی بود. در تابستان 1925 او اولین و تنها سفر خود را به خارج از کشور برای شرکت در یک کنگره لندن در زمینه آموزش ناشنوایان انجام داد. در بازگشت به اتحاد جماهیر شوروی، وی با عود بیماری سل در بیمارستان بستری شد و پس از نجات معجزه آسایی، تا پایان سال 1926 معلول و بیکار ماند.
ویگوتسکی پس از ترخیص از بیمارستان، به طور نظری و روشمند روی بحران روانشناسی کار کرد، اما هرگز نگارش نسخه خطی را تمام نکرد و در اواسط سال 1927 کار بر روی آن را متوقف کرد. بعداً این نسخه با مداخلات و تحریفات قابل توجه تحریریه در سال 1982 منتشر شد و توسط ویراستاران به عنوان یکی از مهمترین آثار ویگوتسکی معرفی شد. در نسخه اول، ویگوتسکی خواستار شکل گیری روانشناسی عمومی شد که بتواند جریان های عینی گرای طبیعت گرای روانشناسی را با رویکردهای فلسفی تر گرایش مارکسیستی متحد کند. با این حال، او همچنین به شدت از همكاران خود كه سعی در ایجاد "روانشناسی مارکسیستی" به عنوان جایگزینی برای مكاتب طبیعی گرایانه و فلسفی داشتند، انتقاد كرد. او استدلال کرد که اگر کسی بخواهد یک روانشناسی مارکسیستی درست کند و دنبال نقل قول های مناسب در نوشته های مارکس باشد، هیچ میانبری وجود نخواهد داشت. بلکه باید به دنبال روش شناسی متناسب با روحیه مارکسیستی باشیم.
از سال 1926 تا 1930، ویگوتسکی بر روی یک برنامه تحقیقاتی کار کرد که بر توسعه عملکردهای بالاتر شناختی حافظه منطقی، توجه انتخابی، تصمیم گیری و درک زبان از اولین اشکال کارکردهای روانشناختی بدوی تمرکز داشت. در این مدت، او و گروهی از همكاران، از جمله الكساندر لوریا، بوریس وارشاوا، الكسی لئونتیف، لئونید زانكف و چندین نفر دیگر را جمع كرد.
نظریه های لو ویگوتسکی
اهمیت فرهنگ و زمینه اجتماعی - تاریخی در تحول شناختی
ویگوتسکی (۱۹۸۱) جنبههای فرهنگی، تاریخی و اجتماعی را در رشد شناختی بسیار با اهمیت میداند و به باور او کنش متقابل میان یادگیرنده و محیط اجتماعیاش تعیین کننده اصلی رشد شناختی اوست. «خاستگاه» روان آدمی اجتماع است و فرایندی که به آن شکل میدهد ارتباط است.
بنا به گفته وولفلک (۱۹۹۵)، در حالی که پیاژه کودک را به صورت یک دانشمند کوچک توصیف میکند که عمدتا به تنهایی جهان هستی را میسازد و میفهمد، ویگوتسکی بر این باور است که رشد شناختی کودک عموما به مردمی که در دنیای او زندگی میکنند وابسته است. دانشها، اندیشهها، نگرشها و ارزشهای فرد در تعامل با دیگران تحول مییابند. (سیف،۱۳۸۴)
کارکردهای نخستین و عالی ذهنی
در نظریه ویگوتسکی، کارکردهای ذهنی به دو دسته کارکردهای نخستین ذهنی و کارکردهای عالی ذهنی تقسیم شدهاند. ویگوتسکی (۱۹۷۸) با اصطلاح کارکرد به فرایندهای ذهنی مانند توجه، ادراک، حافظه و تفکر اشاره میکند. این کارکردهای ذهنی در سالهای آغاز عمر به طور طبیعی وجود دارند و در انسان و حیوان یافت میشوند. ویژگی مهم آنها غیر ارادی و ناآگاه بودن است. «به عنوان نمونه، حافظه، در شکل اولیه اش، عبارت است از شکل گیری خود به خودی یک تداعی بین دو رویداد که با هم رخ می دهند. به طور مثال، گربه صدای باز کردن در قوطی غذا را با غذا تداعی می کند» همچنین، توجه در شکل نخستین یا اولیهاش یک حرکت خودبه خودی و غیرارادی است؛ مثلا، هم انسان و هم حیوان پس از شنیدن یک صدای شدید، بدون اراده، به سوی آن توجه میکنند.
کارکردهای عالی ذهنی ویژه انساناند وگرچه بر اساس کارکردهای نخستین تحول مییابند، اما با آنها از چند جهت فرق دارند. نخست اینکه، زیر کنترل انسان قرار دارند و با اراده او انجام میشوند. دوم اینکه، دارای خاستگاه اجتماعیاند. سوم اینکه، به کمک ابزارهای روانشناختی رخ میدهند. فتسکو و مککلور (۲۰۰۵) در توضیح این کارکردها گفتهاند حافظه به عنوان یک کارکرد عالی ذهنی در برگیرنده فعالیتهایی چون ربط دادن دو رویداد به یکدیگر با استفاده از ابزارهای روانشناختی، مانند مقایسه و یادیار (تدابیر کمک حافظه) است. موردهای دیگر کارکردهای عالی ذهنی عبارتاند از استدلال منطقی، توجه انتخابی و زبان.
نظریه ویگوتسکی در زمینه ابزارهای روان شناختی
در دیدگاه مارکسیستی، نمیتوانیم ماهیت انسان را به صورت صوری به عنوان چیزی که ثابت و ابدی است، در نظر بگیریم. همچنانکه انگلس عنوان کرد، ظرفیتهای انسان پابه پای رشد تاریخی، به ویژه رشد فناوری، تغییر میکند. اجداد ما نیز همان طور که ابزارهای جدیدی برای چیره شدن بر محیط میساختند، از ویژگیهای «اشیا» آگاهی بیشتری پیدا میکردند و روشهای جدیدی را برای همکاری کردن و برقراری ارتباط اجتماعی به وجود میآوردند، ضمن آنکه ظرفیتهای جدید را نیز برای برنامه ریزی و پیش بینی آینده کسب میکردند. تغییرات بعدی فناوری انسانی، بدون شک تغییرات آینده را در شناخت انسان به وجود خواهد آورد.
ویگوتسکی از نوشتههای انگلس در زمینه استفاده از ابزار، به شدت تاثیر پذیرفت و کوشش کرد تا دیدگاههای انگلس را گسترش دهد. ویگوتسکی معتقد بود افراد همان طور که ابزارهایی را برای چیره شدن بر محیط ابداع کردند، «ابزارهای روان شناختی» را برای تسلط بر رفتار خودشان به وجود آوردند. برای مثال، انسانهای اولیه از چوب خط و طنابهای گره دار برای کمک به یادآوری وقایع استفاده میکردند; امروزه نیز خیلی از افراد ممکن است نخی را دور انگشتان خود ببندند تا از فراموشی خویش، جلوگیری کنند. همچنانکه فرهنگ رشد یافت، آنها ابزارهای ذهنی دیگری به وجود آوردند. دریانوردان استفاده از نقشه را آغاز کردند تا مسیرهای گذشته را دنبال کنند و برای سفرهای آینده برنامه ریزی کنند. ویگوتسکی از ابزارهای روان شناختی مختلفی نام میبرد که مردم برای کمک به تفکر و علایم رفتاری خود از آنها استفاده میکنند و معتقد بود بدون بررسی این نشانهها که فرهنگ فراهم میآورد، نمیتوان تفکر انسان را درک کرد.
بدون شک مهمترین سیستم نشانه ای گفتار است. گفتار کارکردهای زیادی دارد؛ اما اساسیترین آنها این است که تفکر و توجه ما را از موقعیت بی واسطه - از تاثیرپذیری محرکها در هر لحظه - آزاد میسازد. به دلیل اینکه کلمات میتوانند امور و وقایعی را رمزبندی کنند که فراسوی شرایط حاضر است، بنابراین، گفتار ما را قادر میسازد تا به گذشته فکر کنیم و برای آینده به برنامه ریزی بپردازیم.
منطقه توسعه نزدیک
به گفته ویگوتسکی، منطقه رشد نزدیک “فاصله بین سطح رشد واقعی که توسط حل مسئله مستقل تعیین می شود و سطح توسعه بالقوه که از طریق حل مسئله تحت هدایت بزرگسالان یا در همکاری با همسالان توانمندتر تعیین می شود.”
“منطقه” شکاف بین آنچه کودک می داند و آنچه هنوز نمی داند است.
کسب اطلاعات از دست رفته مستلزم مهارت هایی است که کودک هنوز آن ها را ندارد یا نمی تواند به طور مستقل انجام دهد، اما می تواند با کمک یک فرد آگاه تر انجام دهد.
والدین و معلمان می توانند با ارائه فرصت های آموزشی که در منطقه رشد نزدیک کودک قرار دارند، یادگیری را تقویت کنند. بچه ها همچنین می توانند چیزهای زیادی از همسالان خود بیاموزند. معلمان می توانند این فرآیند را با جفت کردن کودکان کم مهارت با همکلاسی های آگاه تر تقویت کنند.
داناتر دیگر
ویگوتسکی داناتر دیگر را فردی دانست که دانش و مهارت بیشتری نسبت به یادگیرنده دارد. در بسیاری از موارد، این فرد یک بزرگسال مانند والدین یا معلم است.
بچه ها همچنین از تعامل با همسالان خود چیزهای زیادی یاد می گیرند. بچهها اغلب به آنچه دوستان و همکلاسیها میدانند و انجام میدهند، توجه بیشتری میکنند و سپس به بزرگسالان زندگیشان میکنند.
مهم نیست که چه کسی به عنوان فرد آگاه تر عمل می کند، نکته کلیدی این است که آنها آموزش های اجتماعی مورد نیاز را در منطقه توسعه نزدیک ارائه می کنند (زمانی که یادگیرنده به راهنمایی حساس است).
کودکان می توانند برای کسب دانش و مهارت های جدید، دستورالعمل های هدایت شده را مشاهده و تقلید کنند (یا حتی دریافت کنند).
شهرت علمی لو ویگوتسکی
شهرت علمی او به دلیل مطالعات و نوشتارش بر روانشناسی رشد کودک است. او اعتقاد داشت برای فهم درست ذهن انسان، باید از آغاز پیدایش آنرا بررسی کرد. او با مطالعه کودکان خردسال به مراحل تولید اصوات و اشارات دقت کرد و مفاهیم توسعه ذهن را که امروز به آن اسکیماتا یا طرح واره میگویند، بررسی نمود. او در ابتدا در مطالعه اصوات و حرکات اولیه نوزاد، اعتقاد به مفاهیم کاهشی و شرطی شدن فعال تحت تأثیر نظریات پاولوف پیدا کرد و این حرکات و نشانههای بی مفهوم را ابزار کار ساخت ذهن کودک و برایش مهم میدانست؛ همانگونه که ابزار کار کارگران برایشان مهم است.
اما او در اواخر عمر و با بلوغ نظریاتش، به خصوص پس از مرور مطالعات پیاژه، از این نظریه کاهشگرای خود دربارهٔ نشانههای کودک دست کشید.
آن دو هرگز یکدیگر را ندیدند اما ویگوتسکی در اواخر عمر علمی خود تحت تأثیر ژان پیاژه قرار گرفت و حتی برخلاف برخی مخالفات اولیه خود، او را در دستیافتش به شرح تکوین صدای درونی ایگوسنتریک کودک و منشأ اجتماعیِ سخنوری در کودک ستود. پیاژه پس از مرگ او از وی خبر یافت و آثارش را خواند.
درگذشت لو ویگوتسکی
وسگوتسکی در سال 1924 به بیماری سل مبتلا شد. شاید او حس کرده بود که زندگیش کوتاه خواهد بود و از همین رو، همه کارهایش را با شتاب و عجله انجام میداد. دایم مشغول مطالعه بود، سخنرانی میکرد و تحقیقات خود را با حداکثر سرعتی که میتوانست به اجرا در میآورد و همچنین مسافرتهای زیادی برای کمک به مراکز درمانی کودکان و بزرگسالان مبتلا به اختلالات عصب شناختی انجام میداد. برنامه روزانه ویگوتسکی به قدری پر بود که مطالبش را بعد از ساعت ۲ نیمه شب که چند ساعتی مهلت استراحت مییافت، مینوشت. در سه سال آخر زندگیاش، سرفههایش به قدری شدید شده بود که گاهی اوقات چندین روز، نیروی خود را از دست میداد. با وجود این تا هنگام مرگش یک دم از کار باز نایستاد. سرانجام در سال 1934 در سن 38 سالگی بر اثر بیماری سل از دنیا رفت.
_________________________________________________________
مقالات دیگر