درباره ویلیام جیمز
ویلیام جیمز (William James، ۱۸۴۲–۱۹۱۰) فیلسوف آمریکایی و بنیانگذار مکتب پراگماتیسم بود. وی در زمینه روانشناسی و فلسفه مطالعات عمیقی داشت و به عنوان پزشک نیز به فعالیت مشغول بوده است.
ویلیام جیمز روانشناس و فیلسوفی بود که تأثیر زیادی بر پیشرفت روانشناسی در ایالات متحده داشت. در میان بسیاری از دستاوردهایش، او اولین کسی بود که یک دوره روانشناسی را در ایالات متحده تدریس کرد و اغلب از او به عنوان پدر روانشناسی آمریکایی یاد می شود.
زندگینامه (بیوگرافی) ویلیام جیمز
ویلیام جیمز William James فیلسوف و روانشناس معروف آمریکایی در سال ۱۸۴۲ در نیویورک زاده شد. پدرش که یک الهیاتدان و محقق نامتعارف بود و با کسانی مانند اولیور وندل هولمز و رالف والدو امرسون همکاری ادبی داشت یک فضای فکری آزاد برای او فراهم کرده بود و به او و سایر فرزندانش امکان داده بود که خود درباره شغل و زندگیشان تصمیم بگیرند.
تحصیلات اولیه جیمز در نزد پدرش صورت گرفت. جیمز از ۱۸۵۵ تا ۱۸۶۰ به همراه برادرش هنری که بعدها رماننویس پرآوازهای شد و به شهرتی برابر با او رسید، در مدارس انگلستان، فرانسه، سوئیس و آلمان تحصیل کرد. طی این دوره تحصیلی علائق جیمز بین علوم طبیعی از یک سو و هنر مخصوصا نقاشی از سوی دیگر در نوسان بود. علاقه جیمز به نقاشی چندان قوت گرفت که دورههای آموزش نقاشی را گذراند اما سرانجام به علم طبیعی روی آورد ولی همانطور که ویلیام جیمز ارل در شرح زندگیش گفته است در سراسر زندگی علمی و فلسفیش نگاه هنری خود را که از مؤلفههای آن توجه به جزئیات محسوس و تعلق خاطر به سبک است حفظ کرد. جیمز در ۱۸۶۱ وارد مدرسه علمی لارنس در دانشگاه هاروارد شد و سپس به گروه آناتومی و فیزیولوژی تطبیقی پیوست و در ۱۸۶۴ به گروه پزشکی در دانشگاه هاروارد راه یافت. در ۱۸۶۷ تمایل به روانشناسی تجربی او را به تحصیل در دانشگاه برلین سوق داد. بعدا به هاروارد بازگشت و تحصیلات پزشکیش را در ۱۸۶۹ به اتمام رساند. او در همین ایام به مشکلی روحی دچار شد
جیمز که دچار مشکلات سلامتی و افسردگی شدید شد، دو سال بعد را در فرانسه و آلمان گذراند. این دوره نقش مهمی در تغییر علاقه او به روانشناسی و فلسفه داشت.
پس از فارغ التحصیلی از دانشکده پزشکی هاروارد در سال 1869، جیمز همچنان در افسردگی فرو می رود. پس از یک دوره عدم فعالیت، رئیس دانشگاه هاروارد در سال 1872 به جیمز سمتی به عنوان مربی فیزیولوژی تطبیقی پیشنهاد کرد. سه سال بعد، جیمز تدریس دوره های روانشناسی را آغاز کرد. هنگامی که در سال ۱۸۷۸ با معلم مدرسهای در بوستون به نام آلیس هاوگیبوتر ازدواج کرد، به نظر میرسید که تندرستی و روحیه فعال خود را کاملا به دست آورده است. او صاحب 5 فرزند شد.
جیمز همچنین یکی از اولین آزمایشگاه های روانشناسی را در ایالات متحده تأسیس کرد. کتاب درسی کلاسیک او «اصول روانشناسی» (1890) مورد تحسین گسترده قرار گرفت، اما برخی از لحن شخصی و ادبی جیمز انتقاد داشتند. ویلهلم وونت، روانشناس معروف در این باره می گوید: «این ادبیات است، زیباست، اما روانشناسی نیست».
دو سال بعد، جیمز نسخه فشرده این اثر را با عنوان Psychology: The Briefer Course منتشر کرد. این دو کتاب به طور گسترده توسط دانشجویان روانشناسی مورد استفاده قرار گرفت و بیشتر به ترتیب با نام های “جیمز” و “جیمی” شناخته می شدند.
نظریه های جیمز ویلیامز
مشارکت نظری جیمز در روانشناسی شامل موارد زیر است:
کارکردگرایی: جیمز با تمرکز ساختارگرایانه بر درون نگری و تجزیه رویدادهای ذهنی به کوچکترین عناصر مخالف بود. در عوض، جیمز بر کلیت یک رویداد متمرکز شد و تأثیر محیط بر رفتار را در نظر گرفت.
نظریه احساس جیمز-لانژ: نظریه احساس جیمز-لانژ پیشنهاد می کند که یک رویداد یک واکنش فیزیولوژیکی را ایجاد می کند، که سپس آن را تفسیر می کنیم. بر اساس این نظریه، احساسات ناشی از تفسیر ما از این واکنش های فیزیولوژیکی است. هم جیمز و هم فیزیولوژیست دانمارکی کارل لانگ به طور مستقل این نظریه را ارائه کردند.
پراگماتیسم: جیمز به طور گسترده در مورد مفهوم پراگماتیسم نوشت. بر اساس پراگماتیسم، حقیقت یک ایده هرگز قابل اثبات نیست. جیمز پیشنهاد کرد که در عوض روی چیزی تمرکز کنیم که او آن را «ارزش نقدی» یا سودمندی یک ایده مینامد.
تفکرات ویلیام جیمز
بررسی روانشناسی ویلیام جیمز نشان میدهد وی بیشتر از هر چیز دیگری به غریزه اعتقاد داشت و تمامی رفتار موجودات زنده را با غریزه تفسیر میکرد. اما وی معتقد بود انسان و هر موجود زندهای میتواند با کسب تجربه غریزه خود را تغییر داده و کورکورانه و بدون تغییر از غریزه پیروی نمیکند. وی الگوهای رفتاری شبه غریزی که در طول زندگی شکل میگیرند را عادت مینامید .
البته جیمز میان غریزه انسان و حیوان تفاوت زیادی قائل شده و معتقد بود رفتارهای حیوانات ساده، خودکار و محدود است؛ در حالی که غریزه انسانی بسیار پیچیده بوده و انسانها در طول عمر خود میتوانند عادتهای جدیدی را کسب کنند یا به عبارتی غریزه خود را تغییر دهند. انسان امیال و خواستههای زیادی داشته و البته ایجاد عادت جدید کاری سخت و زمانبر است. برای ایجاد عادت جدید هر فرد با تمرین و ممارست باید قاطعانه تصمیم گرفته و عمل کند. این تکرار و تمرین است که میتواند عادت را در مغز انسان ایجاد کند.
جیمز معتقد بود: «دقیقاً همان طور که مصرف نوشیدنیهای الکلی به صورت پراکنده میتواند ما را به یک دائمالخمر تبدیل کند، تکرار کارهای پراکنده میتواند ما را به فردی مقدس در حوزهی اخلاقیات، یا صاحب نظری در حیطهی علم تبدیل کند.»
وی معتقد بود که فرد توسط دیواری به نام جمجمه از دیگران جدا میشود. نیمی از این دیوار متعلق به دنیای خود فرد و نیمه دیگر متعلق به دیگران است. وی معتقد بود روانشناسی به دنبال کشف ریشه افکار و احساسات انسانها است و به همین دلیل است که افراد به علم روانشناسی علاقه مند شده و به سراغ روانشناسان میروند. طبق روانشاسی ویلیام جیمز انسانها علاوه بر دیدگاه متفاوتی که به دنیا دارند هر روز و ساعت دیدگاه خود نسبت به مسائل مختلف را تغییر میدهند.
وی میگفت احساسات ما در هنگام خواب و بیداری، گرسنگی و سیری، خستگی و شادابی، شب و روز، در تغییر فصول، در سنین مختلف از کودکی تا پیری متفاوت و متغیر است. بنابراین چیزی که برایمان بسیار جالب و هیجان انگیز بوده است ممکن است در سالهای بعد اصلاً جالب و جذاب نباشد.
جیمز افکار انسان را منحصر به فرد و غیر قابل تکرار میدانست زیرا معتقد بود جهان در حال گذر و تغییر و دگرگونی است بنابراین افکار ما نیز تغییر و دگرگونی دارد. انسانها اغلب با تغییر دیدگاه خود نسبت به مسائل حیرت زده میشوند. البته جیمز این تغییرات را طبیعی و مطابق با خصلت انسانی میدانست.
ویلیام جیمز معتقد بود فکر انسان مانند چشمهای جوشان همیشه در حال جاری شده است. وی در یکی از کتابهای خود مینویسد: :« گذر اندیشه از موضوعی به موضوع دیگر، به معنای وجود وقفهای در میان آنها نیست، بلکه این گذر همچون بندهایی است که در چوب خیزران وجود دارد. همان طور که بندها جزئی از چوب خیزران هستند این گذر هم بخشی از جریان اندیشه است.»
جیمز آرزو داشت کاوشگر، فرد محبوب و زیبا یا یک میلیونر شود اما سرانجام به این واقعیت تلخ رسید که هر فردی فقط یک نفر است. برای رسیدن به موفقیت در زندگی باید یک الگو و مسیر حرکت را برای خود انتخاب کرده و تلاش خود را دراین مسیر متمرکز کنیم. جنبه بد این تفکر این است که چنانچه انسان برای خود هدفی انتخاب کند و در این مسیر شکست خورده و به مقصد نرسد، ضربه سنگینی را متحمل شده و دچار یاس و ناامیدی در زندگی میشود.
جیمز میگفت برای رهایی از شکست و پیشروی به سوی پیروزی باید توهم و خیال بافی را از خود دور کنیم. هر خیالی مانند داشتن اندام زیبا، آرزوی دوباره جوان شدن، ورزشکار و هنرپیشه مشهور شدن اگر کنار گذاشته و از خود دور کنیم باعث سبکی ما شده و رسیدن به اهداف و آرزوها را ممکن میسازد.
روانشناسی ویلیام جیمز اغلب فردگرا و عمل گرا است. وی معتقد بود ذهن انسان مانند شفق قطبی است که توازن آن با هر تغییر به هم خورده و دوباره به تعادل میرسد. روانشناسی کاربری برخاسته از تفکرات عمل گرایانه جیمز است که باعث تغییر و تحول در علم روانشناسی شده است.
درگذشت ویلیام جیمز
در سال ۱۸۹۹ که ویلیام جیمز سرگرم بالا رفتن از کوهی در نزدیکی خانهاش در نیوهمپشایر بود، راه بازگشت خود را گم کرد. تلاش شدید او برای یافتن راه بازگشت از کوه مزبور، موجب تشدید ناراحتی قلبیاش شد. در طول دو سال آینده، تقریباً زمینگیر بود. اما به ناگهان و در کمال حیرت، بهبود یافت و توانست به هاروارد برگردد و شغل پرمشغله تدریس را از سر گیرد.
در سال ۱۹۰۷ بازنشسته شد و در ۱۹۰۹ کتاب یک جهان کثرتگرا را انتشار داد؛ وی در این اثر به طرز درخشانی به آثار هگل، فخنر و برگسون پرداختهاست. پس از چند ماه، ناراحتی قلبی او دوباره بروز کرد و در ۲۶ اوت ۱۹۱۰ در خانهاش، واقع در نیوهمپشایر، درگذشت.
_________________________________________________________
مقالات دیگر