درماندگی آموخته شده (learned helplessness) چیست؟
درماندگی آموخته شده (learned helplessness) چیست؟
درماندگی آموخته شده (learned helplessness) یا ناتوانی آموخته شده، مفهومی در روانشناسی است که در آن افراد پس از تجارب مکرر شکست های پشت سر هم، انگیزه و اشتیاق خود برای تلاش کردن را از دست می دهند. افرادی که درماندگی آموخته شده را تجربه می کنند به این باور می رسند که کنترلی روی اتفاقات زندگی خود نداشته و قادر به تغییر شرایط نیستند. بنابراین حتی زمان هایی که امکان تغییر وجود دارد دیگر تلاشی برای بهبود شرایط انجام نمی دهند.
طبق نظر انجمن روانشناسی آمریکا، درماندگی آموخته شده زمانی رخ می دهد که فرد به طور مکرر با شرایط غیرقابل کنترل و استرس زا مواجه می شود، اما تلاش های او قادر به تغییر موقعیت نیستند. بنابراین افراد یاد می گیرند که در برابر تغییر شرایط درمانده هستند و کاری از دست آن ها بر نمی آید. در نتیجه دست از تلاش برداشته و نسبت به اتفاقات زندگی خود بی تفاوت می شوند. افرادی که درماندگی آموخته شده را تجربه می کنند در تصمیم گیری های خود نیز دچار مشکل شده و خطر ابتلا به افسردگی در آن ها افزایش پیدا می کند.
نظریه «درماندگی آموخته شده» چطور شکل گرفت؟
شاید نخستین جرقههای این نظریه هنگامی به ذهن سلیگمن جوان رسید که پدرش را در وضعیتی نه چندان مناسب میدید. پدر او با اینکه فارغ التحصیل یکی از دانشگاههای معتبر و دارای مدرک کارشناسی ارشد بود، اما در بحبوحه بحرانهای داخلی آمریکا، خیال میکرد که تنها باید یک شغل داشته باشد که بتواند شکم بچههایش را سیر کند. او این توانایی را در خود نمیدید که استاد دانشگاه شود و به تدریس بپردازد.
این جرقههای کوچک هنگامی در ذهن سلیگمن شعله ورتر شد که او به آزمایشگاه ریچارد سالومون یکی از دانشمندان معروف روانشناسی یادگیری، در دانشگاه پنسیلوانیا رفت.
در این آزمایشگاه آزمایشی بر روی تعدادی سگ برای گسترش نظریه شرطی سازی کلاسیک انجام میگرفت. او با دیدن این آزمایش به راز مهمی پی برد که بعدها نظریه «درماندگی آموخته شده» (LearnedHelplessness) مشهور شد.
آزمایش مارتین سلیگمن چه بود؟
تعدادی سگ برای آزمایش انتخاب شده بودند. آقای سلیگمن برای اینکه تراوشات ذهنیاش را به اثبات برساند، طراحی جالبی انجام داد.
در اینجا فرض کنید سه سگ انتخاب شده بودند.
یک سگ برای کنترل آزمایش و دو سگ دیگر برای اجرای آزمایش.
برای سگ اول اینطور برنامه ریزی شده بود که اگر به طرف دیگر جعبه میپرید یا کلید قرمز را میزد، شوک قطع میشد.
بنابراین این سگ هرگاه با شوک مواجه میشد، خود را نجات میداد.
برای سگ دوم اما آزمایش به شکلی دیگر طراحی شده بود.
سگ دوم بعد از شوک، به طرف دیگر پرید اما طرف دیگر هم به او شوک وارد شد و حتی با زدن کلید قرمز شوک قطع نمیشد.
بعد از مدتی حتی با وجود اینکه در طرف دیگر شوک قطع شده بود، سگ هیچ تلاشی برای پریدن از به آن طرف نمیکرد. چون گمان میکرد با پریدن به طرف دیگر هم به او شوک وارد خواهد شد.
بنابراین حتی با وجود شوک دادن، روی زمین میخوابید و این شوک را تحمل میکرد. این سگ دیگر هیچ تلاشی از جمله پریدن، دم تکان دادن و واق واق انجام نمیداد. سلیگمن نام این حالت را «درماندگی آموخته شده» گذاشت.
سگها پس از تجربه صدمه کنترل ناپذیر، انگیزه پاسخ دادن را از دست دادند و جای آن را افسردگی و اضطراب گرفت.
در آزمایش سلیگمن در مقایسه با یک سگ بی تجربه (درماندگی را تجربه نکرده) سگی که پس از آموزش، شوک برق غیر قابل فرار را تجربه کرده است به زودی از دویدن و زوزه کشیدن باز میایستد و تازمان قطع شوک بی حرکت میماند. این سگ از مانع عبور نمیکند تا از شوک بگریزد، بلکه چنین به نظر میرسد که تسلیم شده و پذیرای شوک است، با سعی و آموزش این سگها گاهی از روی مانع میپرند و از شوک میگریزند یا از آن اجتناب میکنند، اما در نهایت تسلیم شوک میشوند.
نشانه های درماندگی آموخته شده
درماندگی آموخته شده می تواند توانایی فرد را برای کنترل شرایط استرس زا مختل کند. همچنین می تواند خطر ابتلا به دیگر اختلال های روانی مانند افسردگی و اضطراب را افزایش دهد. برخی از نشانه های درماندگی آموخته شده عبارت اند از:
احساس عدم کنترل بر موقعیت ها
عدم درخواست کمک از دیگران
داشتن عزت نفس پایین
کاهش انگیزه
تلاش کمتر برای انجام وظایف
عدم پشتکار
احساس ناامیدی
منفعل بودن در موقعیت های مختلف
به راحتی تسلیم شدن
احساس بی نتیجه بودن کارها
درماندگی آموخته شده چه تبعاتی دارد؟
شاید چندان واضح دیده نشود، اما بسیاری از مشکلات اجتماعی ناشی از درماندگی آموخته شده است.
اعتیاد، ترس از موفقیت و شکست، مشکلات روابط بین زوجها، افسردگی و انواع بیماریهای روانی ناشی از این است که انسان فکر میکند نمیتواند کنترلی بر سرنوشت خود داشته باشد.
برای تست این موضوع، آزمایش درماندگی آموخته شده بر روی تعدادی موش اجرا شد.
به دسته اول که درماندگی آموخته شده داشتند و دسته دوم که این درماندگی را نداشتند، سلولهای سرطانی تزریق شد. مشاهده شده بود که موشهای آزمایشگاهی دسته دوم، در دفع سلولهای سرطانی موفقتر بودند.
در انسان، کسانی که حس میکنند روی زندگیشان کنترل مؤثری ندارند، بدنشان استعداد بیشتری برای بیمار شدن دارد.
علت درماندگی آموخته شده
درماندگی آموخته شده اغلب در پاسخ به موقعیت های استرس زا یا تجربیات آسیب زا رخ می دهد که در آن فرد احساس می کند هیچ کنترلی بر شرایط و نتایج ندارد. این شرایط منجر به احساس درماندگی و از دست دادن انگیزه شود که حتی زمانی که فرصت ایجاد تغییر در شرایط خود را داشته باشند، اقدامی انجام نمی دهند. برخی از عوامل که می تواند علت درماندگی آموخته شده باشند را در ادامه میخوانید:
تروما یا آسیب روانی شدید
تجربه خشونت خانگی یا سواستفاده جنسی و بد رفتاری های جسمی دوران کودکی
ابتلا به اختلال استرس پس از حادثه (PTSD) یا افسردگی
حمایت بیش از حد و افراطی والدین در کودکی
محیط پر چالش و استرس زا
شکست ها و ناکامی های متعدد در طول زندگی
وقوع بلایای طبیعی مثل زلزله
بی توجهی نسبت به نیازهای کودک توسط والدین
انواع درماندگی آموخته شده
درماندگی آموخته شده می تواند به دو شکل در افراد مختلف بروز پیدا کند که عبارت اند از:
درماندگی آموخته شده شخصی
در این حالت فرد احساس می کند که خودش نمی تواند از پس تغییر شرایط زندگی اش بر بیاید و اقدامی برای ایجاد تغییر انجام نمیدهد. اما معتقد است که دیگران ممکن است بتوانند به او کمک کرده و موقعیت چالش برانگیز را حل کنند.
درماندگی آموخته شده عمومی
بر خلاف درماندگی شخصی، در درماندگی آموخته شده عمومی، افراد علاوه بر آنکه احساس می کنند، هیچ کاری نمی توانند برای بهبود وضعبت زندگی خود انجام دهند، معتقد اند که هیچ کس دیگر هم نمی تواند مشکلات را حل کند و درد و رنج آن ها را کاهش دهد.
درماندگی آموخته شده گذرا
افراد در درماندگی کوتاه مدت و غیر مکرر، نه همیشه، بلکه در شرایطی گذرا و گه گاه مثل از دست دادن والدین و مشکلات سازگاری با زندگی در شرایطی جدید؛ درماندگی را تجربه می کنند.
درماندگی آموخته شده مزمن
در درماندگی طولانی مدت و مزمن، افراد احساس انفعال و درماندگی همیشگی و طولانی مدت را تجربه می کنند. احساس ناتوانی آن ها فقط مختص به شرایط خاص و گذرا نیست. مانند کسی که به طور کل دست از زندگی کشیده و هیچ کاری انجام نمی دهد.
نمونههای درماندگی آموخته شده در زندگی
نمونههای درماندگی آموخته در زندگی ما انسانها بی شمار است.
مثلاً در کلاسهای مدرسه، عدم تلاش برای بهبود عملکرد در یک موضوع خاص مانند ریاضیات نمونهای از درماندگی فرا آموخته شده است. بعضی از دانش آموزان کلاس همیشه ساکت و خجالتی هستند. آنها هرگز داوطلب صحبت کردن یا پاسخ دادن به یک سؤال نیستند. آنها بعد از رد شدن در یک امتحان یا نمره پایین گرفتن، میآموزند که درمانده باشند. زمانی که آنها در یک موضوع خاص شکستخوردهاند، آن را به عنوان موقعیتی تلقی میکنند که از کنترل آنها خارج است. مطالعات ثابت کردهاند که کودکان به طور متفاوت شکست را درک میکنند؛ برخی از آنها یاد میگیرند دوباره تلاش کنند و برخی همیشه درماندهاند و منفعل!
نمونه دیگر را در نوع رفتارهای سیاسی مردم باید جستجو کنیم.
اگر مردم شخصی را با رأی بالا انتخاب کنند اما او به قولهایش عمل نکند، مردم دلسرد میشوند و دیگر تمایلی به رأی دادن نخواهند داشت. مگر اینکه حرکت قویتری آنان را به رأی دادن دوباره تشویق کند.
خشونت علیه زنان نوع دیگری از درماندگی آموخته شده است. بسیاری از زنان بعد از مورد خشونت قرار گرفتن، دیگر در برابر آن واکنشی نشان نمیدهند و فکر میکنند این خشونت همیشگی و غیرقابل تغییر است. آنها میپذیرند که این خشونتها بخشی از زندگی هر زنی است و نمیتوان در مقابل آن مقاومت کرد.
این قضیه برای بعضی از کودکان هم قابل تعمیم است. کودک اغلب در خانه کتک میخورد و به خاطر هر اشتباهی که مرتکب میشود تنبیه میشود. کودک در ابتدا ممکن است سعی کند با جیغ و گریه در برابر والدین مقاومت کند و یا حتی به آنها ضربه بزند. با این حال، اگر او بیشتر اعتراض کند، به تدریج باعث میشود که او نسبت به کتک خوردن بیتفاوت شود. کودک فکر نمیکند که میتواند این سناریو را تغییر دهد و یا بجنگد و یا سعی کند از این سناریو فرار کند. این باعث سوءاستفاده بیشتر از او میشود و به یک روتین برای او تبدیل خواهد شد.
فقر یکی دیگر از نتایج درماندگی آموخته شده است. بسیاری از فقرا و حاشیه نشین ها به این موضوع عادت میکنند و هرگز به فکر این نیستند که میتوانند روزی در مقابل ابن سبک زندگی مبارزه کرده و آن را تغییر دهند.
راهکارهای عملی غلبه بر درماندگی آموخته شده
پس افراد برای غلبه بر درماندگی آموخته شده چه میتوانند بکنند؟ تحقیقات نشان میدهد که درماندگی آموخته شده را میتوان به طور موفقیت آمیزی کاهش داد، به ویژه اگر مداخله در زمان شروع اولیه رخ دهد. درماندگی آموخته شده طولانی مدت نیز میتواند کاهش یابد، اگرچه ممکن است به تلاش طولانی مدت نیاز داشته باشد.
درمان میتواند در کاهش علائم درماندگی آموخته شده موثر باشد. درمان شناختی-رفتاری که شکلی از روان درمانی است که میتواند در غلبه بر الگوهای تفکر و رفتاری که به درماندگی آموخته شده کمک میکند، سودمند باشد.
هدف درمان رفتاری شناختی (CBT) کمک به بیماران در شناسایی الگوهای فکری منفی است که به درمان احساس درماندگی آموخته شده کمک میکند و سپس این افکار را با افکار خوش بینانه و منطقی جایگزین میکند. این فرآیند اغلب شامل تجزیه و تحلیل دقیق آنچه در حال فکر کردن هستید، به چالش کشیدن فعالانه این ایدهها و بحث در مورد جانشینی الگوهای فکری منفی است.
افراد میتوانند با تمرین استقلال از سنین جوانی و با پرورش انعطاف پذیری، عزت نفس و شفقت به خود، در برابر درماندگی آموخته شده عقب نشینی کنند. درگیر شدن در فعالیتهایی که کنترل خود را باز میگردانند نیز میتواند ارزشمند باشد. به عنوان مثال، یک فرد مسن که در روند پیری احساس درماندگی میکند، میتواند تمرینات کوچکی انجام دهد که میداند حس کنترل را باز میگرداند.
مطالعات نشان داده است که ورزش میتواند در کاهش علائم درماندگی آموخته شده مفید باشد.
_________________________________________________________
مقالات دیگر