روانکاوی فرویدی چیست؟
مقالات
روانکاوی فرویدی چیست؟
1403/04/01 نویسنده : روان بوک

روانکاوی فرویدی چیست؟

روانکاوی فرویدی چیست؟
روانکاوی فرویدی یکی از معتبرترین و معروف‌ترین نظریه‌های شخصیت و رواندرمانی در روان‌شناسی است. اگرچه همه‌ی ما تا حدی با نظریات فروید درباره روانکاوی آشنا هستیم اما کمتر کسی وجود دارد که به طور عمیق با روانکاوی فرویدی آشنا باشد.

تاریخچه روانکاوی فرویدی
روانکاوی نوعی از رواندرمانی است که تلاش می‌کند درمانجویان به هیجانات، خاطرات و امیال سرکوب‌شده‌ی خود که در قسمت ناهشیار ذهن وجود دارند دسترسی پیدا کنند. به بیان دیگر، روانکاوی تلاش می‌کند خاطرات ناهشیار به سطح هشیاری برسند. بنابراین کانون اصلی روانکاوی فرویدی، ضمیر ناهشیار است. قبل از ادامه دادن نظریه‌ی فروید درباره روانکاوی اجازه بدهید مروری بر نحوه‌ی خلق نظریه روانکاوی توسط زیگموند فروید داشته باشیم.
هنگامی که فروید وارد رشته‌ی پزشکی بود، نوعی از اختلال روانی به نام هیستری در بین زنان رایج بود. در این اختلال، بیمار بدون اینکه اعصاب، ماهیچه‌ها یا عضلاتش مشکلی داشته باشد ناگهان عملکردهای حسی و حرکتی خود را از دست می‌دهد. به عنوان مثال ممکن است یک نفر بینایی خود را از دست بدهد بدون اینکه از نظر پزشکی چشم یا مسیر عصبی بینایی او مشکلی داشته باشد. بنابراین، علت بیماری هیستری ناشناخته بود. امروزه این بیماری اختلال نشانه عصبی – کارکردی نامیده می‌‌شود.
فروید در سال ۱۸۵۶ موفق به اخذ یک بورسیه تحصیلی به فرانسه شد. در فرانسه، پزشک مشهوری به نام ژان مارتین شارکو با استفاده از هیپنوتیزم تلاش می‌کرد بیماران مبتلا به هیستری را درمان کند. فروید زیر نظر شارکو استفاده از هیپنوتیزم را آموخت و به وین بازگشت. هرچند که پزشکان سلطنتی وین، از آورده‌های علمی فروید استقبال نکردند اما باعث شد که او به دکتر بروئر که نیز مشغول پژوهش و درمان درباره هیستری بود نزدیک‌تر شود.
بروئر بیماری به نام آنا اُ داشت که از هیستری رنج می‌برد. بروئر از طریق هیپنوتیزم به او کمک کرده بود که بر نشانه‌های خود غلبه کند. اما به دلیل مشکلاتی که در رابطه‌ی درمانی بروئر با آنا اُ ایجاد شد تصمیم گرفت که بیمار خود را به فروید واگذار کند. بعدها فروید و بروئر کتابی به عنوان مطالعاتی درباره هیستری منتشر کردند. در این کتاب فروید از واژه روانکاوی استفاده کرد.
اگر یک نفر به یک بیماری مبتلا می‌شود باید علتی در کار باشد. درباره هیستری هم باید همین فرض را پذیرفت. اما هیستری هیچ علت طبی یا فیزیولوژیک خاصی ندارد. بنابراین باید به دنبال علت دیگری بود. اگر هیستری ناشی از علت‌های طبی نیست بنابراین باید یک علت روانی داشته باشد.
اما اگر علت روانی باعث ایجاد اختلال هیستری می‌شود چرا بیمار از آن آگاهی ندارد یا چرا درمانگر نمی‌تواند آن علت را تشخیص دهد. این مسئله باعث شد که فروید فرض کند یک علت روانی ناهشیار باید باعث ایجاد این اختلال شده باشد. از اینجا بود که ایده ناهشیاری به ذهن فروید خطور کرد. از آن زمان به بعد در روانکاوی فرویدی، ناهشیاری نقش ویژه‌ای پیدا کرد.
اگر بخواهیم ناهشیاری را تعریف کنیم باید بگوییم منظور از آن در روانکاوی فرویدی این است که چیزهایی مانند افکار، احساسات، خاطرات و امیالی در ذهن ما وجود دارد که ما هیچ‌گونه آگاهی از آن‌ها نداریم. یعنی نمی‌توانیم بگوییم که در ناهشیار ما چه چیزی وجود دارد.
علی‌رغم اینکه ناهشیار دردسترس ما قرار ندارد روی تمام زندگی ما تأثیرات عمده‌ای می‌گذارد. به عبارت دیگر هر آنچه که در زندگی خود انجام می‌دهیم از ساده‌ترین کارها مانند انتخاب رنگ لباس تا انتخاب شریک زندگی‌مان تحت تأثیر ناهشیاری است.

انگیزه‌ها یا غرایز انسان‌ در روانکاوی فرویدی
در روانکاوی فروید دو انگیزه اساسی برای تمامی رفتارهای انسان در نظر گرفته شده است. این دو انگیزه در زیربنای تمامی رفتارهای ما وجود دارد و ما در تمام زندگی برای ارضا کردن این دو انگیزه تلاش می‌کنیم. در روانکاوی فروید گاهی به انگیزه‌ها، غریزه گفته می‌شود. دو غریزه بنیادین عبارت‌اند از: غریزه جنسی و غریزه مرگ.
هر غریزه چهار مؤلفه دارد: نیروی محرک، منبع، هدف و شیء.
    نیروی محرک: مقدار نیروی غریزه است. به عنوان مثال ممکن است غریزه جنسی در برخی موقعیت‌ها فشار زیادی به فرد وارد کند.
    منبع: منطقه‌ای از بدن است که باعث تولید انرژی می‌شود.
    هدف: ارضا کردن نیازها، کسب لذت و کاهش تنش هدف اصلی غریزه است.
    شیء: شیء معادل ابژه است. ابژه به هر چیزی گفته می‌شود که از طریق آن غریزه به هدف خود دست پیدا می‌کند. به عنوان مثال جنس مخالف می‌تواند نیاز به رابطه جنسی را برآورده سازد. از این رو به آن ابژه گفته می‌شود.
غریزه جنسی
منظور از غریزه جنسی تمام فعالیت‌هایی است که برای حفظ بقا صورت می‌گیرد: تولید مثل، خوردن، آشامیدن، نفس کشیدن و ….
همانطور که مشاهده می‌کنید منظور از جنسی در روانکاوی فرویدی صرفاً به رابطه جنسی ختم نمی‌شود. فروید واژه جنسی را برای هر فعالیت لذت‌بخشی به کار می‌برد. به عنوان مثال اگر شما از خواندن این مقاله لذت می‌برید از نظر فروید این یک لذت جنسی است.
غریزه مرگ
جنگ جهانی اول و مرگ دختر فروید، باعث شد که فروید اعلام کند در کنار غریزه جنسی، انسان‌ها از غریزه مرگ هم برخوردار هستند. هدف غریزه مرگ ویرانگری است. برای درک غریزه مرگ باید این نکته را مطرح کنم که از نظر فروید انسان‌ها به دنبال لذت و کاهش تنش هستند. از این همه ما برای رسیدن به حالت بی‌تنشی تلاش می‌کنیم. حالت بی‌تنشی کامل، مرگ است. بنابراین انسان‌ها دست به ویرانگری می‌زنند. اگر این ویرانگری معطوف به خود باشد، خودویرانگری نامیده می‌شود و اگر معطوف به دیگران باشد نام آن پرخاشگری است. به همین دلیل گاهی به غریزه مرگ، غریزه پرخاشگری می‌گویند.

مدل‌های ذهن در روانکاوی فرویدی
فروید برای توصیف زندگی روانی و نحوه عملکرد ذهن از دو مدل مختلف استفاده کرده است. اولین مدل که در ابتدای روانکاوی آن را معرفی کرد مدلی است که به ذهن انسان را به سه سطح ناهشیاری، نیمه‌هشیار و هشیار تقسیم می‌کند. این مدل، مدل مکان‌نگاری یا توپوگرافیک نامیده می‌شود. دومین مدل، که به مدل ساختاری مشهور است اجزای شخصیت مانند اید، ایگو و سوپرایگو را در برمی‌گیرد.
مدل توپوگرافیک
بر اساس مدل توپوگرافیک در نظریه روانکاوی فروید، ذهن انسان به سه قسمت تشکیل می‌شود:
۱. هشیاری (Conscious)
هشیاری قسمتی از ذهن ماست که شامل افکار، احساسات و عواملی می‌شود که ما در لحظه اکنون از آن‌ها آگاهیم. به عبارت دیگر تمام چیزهایی که می‌دانیم و هم‌اکنون در ذهن ما حضور دارند هشیاری ما را شکل می‌دهند.
۲. نیمه‌هشیاری (Preconscious)
نیمه‌هشیاری عواملی را در بر می‌گیرد که هم‌اکنون در هشیاری ما وجود ندارد اما ما می‌توانیم با اندکی تلاش آن‌ها را وارد هشیاری خود کنیم. به عنوان مثال با فکر کردن می‌توانیم به یاد بیاوریم که شام دیشب چه بوده است یا نام همکلاسی دوره ابتدایی‌مان را به خاطر آوریم.
۳. ناهشیاری (Unconscious)
در عمیق‌ترین سطح ذهنی ما مخزنی از فرآیندهایی وجود دارد که رفتار ما را هدایت می‌کنند و ما هیچ اطلاعی از آن‌ها نداریم و نمی‌توانیم صرفاً با فکر کردن آن‌ها را به خاطر بیاوریم. در واقع هر آنچه در ناهشیاری وجود دارد از دسترس ما خارج است. این قسمت از ذهن ما، شامل تمایلات بدوی و غریزه‌های جنسی و پرخاشگری ماست. علاوه بر این، خاطرات دردناک و ناخوشایند زندگی که به دست فراموشی سپرده‌ایم در قسمت ناهشیاری ذخیره شده‌اند.
در روانکاوی فرویدی هنگام توصیف مدل توپوگرافیک از استعاره کوه یخ استفاده می‌شود. در این استعاره، بخشی از کوه یخ که از آب بیرون است به قسمت هشیار ذهن ما تشبیه شده است. اما قسمت اعظم کوه یخ در زیر آب است که فروید آن را به ناهشیاری تشبیه کرده است.
مدل ساختار
بعدها در سال ۱۹۲۱ فروید، مدل جدیدی از ذهن انسان را معرفی کرد که مدل ساختاری در روانکاوی فرویدی نامیده می‌شود. مدل ساختاری توصیف‌کننده‌ی اجزای شخصیت است. مدل ساختاری نیز داری سه بخش است.
۱. اید (Id)
بر اساس روانکاوی فرویدی اید کاملاً در سطح ناهشیاری عمل می‌کند و فقط روی تمایلات غریزی تمرکز می‌کند. بر اساس نظریه روانکاوی فرویدی دو غریزه‌ی اصلی انسان‌ها یعنی غریزه جنسی (eros) و غریزه مرگ (thanatos) در اید وجود دارد.
اید کاملاً بر اساس اصل لذت عمل می‌کند، یعنی تمام تلاش اید متوجه این موضوع است که نیازهایش برآورده شود و دردها و تنش‌ها کاهش پیدا کند. اید به شدت غیر منطقی است، یعنی به این توجه نمی‌کند که خواسته‌هایش منطقی نیستند و فقط می‌خواهد که نیازهایش برآورده شود. به عنوان مثال، یک نوزاد که مظهر اید است در وسط یک جلسه مهم آنقدر گریه می‌کند تا مادرش به او شیر دهد.
از طرف دیگر،‌ اید با واقعیت هیچ تماسی ندارد و بنابراین برای ارضای نیازهایش در زمان و مکان مناسب صبر نمی‌کند. او فوراً خواستار لذت است. اما ارتباط نداشتن با واقعیت خطرناک است. به همین دلیل به مرور زمان قسمت دوم شخصیت شکل می‌گیرد.
۲. ایگو (Ego)
بر اساس روانکاوی فرویدی ایگو بر خلاف اید، بر اساس اصل واقعیت عمل می‌کند. به عبارت دیگر این بخش شخصیت، واقعیت‌ها را می‌سنجد و تلاش می‌کند نیازها و خواسته‌های اید در زمان و مکان مناسبی برآورده شوند. ایگو مجری شخصیت است و تمام تصمیم‌گیری‌ها بر عهده‌ی اوست. تمام عملکردهای منطقی ما توسط ایگو انجام می‌شود. ایگو وظیفه دارد تکانه‌ها و امیال اید را مدیریت کند.
۳. سوپرایگو (Superego)
بر اساس روانکاوی فرویدی سوپرایگو بخش اخلاقی شخصیت ماست. این بخش از شخصیت ما را ترغیب می‌کند که کارهای اخلاقی و جامعه‌پسند انجام دهیم. بر خلاف اید که فوراً به دنبال رسیدن به ارضاست و لذت‌طلبی می‌کند، سوپرایگو تلاش می‌کند که جلوی لذت‌طلبی را بگیرد. سوپرایگو از دو بخش تشکیل شده است: وجدان و خودِ آرمانی.
وجدان ناشی از تنبیهاتی است که کودک برای کارهای نادرست خود دریافت کرده است و وقتی فرد کار غیراخلافی انجام می‌دهد احساس گناه ایجاد می‌کند. خودِ آرمانی مجموعه‌ای از بایدها و نبایدها و استانداردهای سطح بالاست.
احتمالاً همانطور که حدس زده‌اید در درون ذهن ما همیشه تعارضی بین اید، ایگو و سوپرایگو وجود دارد. اید پر از خواسته‌های غیراخلاقی و سوپرایگو مانند یک ترمز درونی و دنیای واقعی با محدویت‌های فراوان ما را در معرض تعارض‌های زیادی قرار می‌دهد.
ایگو به عنوان مجری شخصیت باید بین خواسته‌های غیراخلاقی اید، خواسته‌های فوق اخلاقی سوپرایگو و محدودیت‌های واقعیت مصالحه ایجاد کند. مصالحه در نظریه روانکاوی فرویدی به این معناست که ایگو باید به شکلی که نه اید ناراضی باشد نه سوپرایگو و هم محدودیت‌های واقعی رعایت شده باشد امیال ناهشیار را برآروده سازد.
از این رو هر کاری که در زندگی انجام می‌دهیم به نوعی مصالحه بین تعارض‌های مختلف شخصیت است.

درمان در روانکاوی فرویدی
از آنجایی که ثتبیت‌ها و تعارض‌های ناهشیار باعث ایجاد اختلالات روانی می‌شوند و مکانیزم‌های دفاعی کاتالیزور این اختلال‌ها محسوب می‌شوند روانکاوی فرویدی تلاش می‌کند تا تهدید امیال ناهشیار را کاهش دهد.
روانکاوی فرویدی معتقد است اگر فرد در یک محیط امن (اتاق درمان) با ناهشیار خود روبرو شود و نسبت به آن‌ها بینش پیدا کند آنگاه نیازی نیست که از آن‌ها وحشت داشته باشد. بینش پیدا کردن باعث می‌شود که وحشت تکانه‌های ناهشیار خنثی شود و دیگر نیازی به استفاده از مکانیزم‌های دفاعی ناپخته برای مدیریت آن‌ها وجود ندارد.
بنابراین از نظر روانکاوی فرویدی تنها راه درمانی افزایش هشیاری و رسیدن به بینش است.

فنون درمان در روانکاوی فرویدی
فروید ابتدا از هیپنوتیزم برای درمان استفاده می‌کرد اما رفته‌رفته آن را کنار گذاشت و به جای آن از روش تداعی آزاد استفاده کرد.
در تداعی آزاد، فروید از بیمار می‌خواهد که هر آنچه را که به ذهنش می‌رسد بدون سانسور بیان کند. جریان تداعی آزاد باعث می‌شود که فرد به ناهشیار خود دست پیدا کند. اما هنگامی که فرد به ناهشیار خود نزدیک می‌شود به دلیل تجربه اضطراب و استفاده از مکانیز‌مهای دفاعی دسترسی به ناهشیار مسدود می‌شود. فروید این مرحله از درمان را مقاومت نامیده است.
تداعی آزاد قاعده بنیادین روانکاوی فرویدی است.
تحلیل مقاومت
هنگامی که مقاومت ایجاد می‌شود، روانکاوی فرویدی توصیه می‌کند که درمانگر در زمان مناسب این مقاومت‌ها را تحلیل کند. تحلیل به این معناست که به بیمار نشان دهد علت مقاومت نزدیک شدن به یک موضوع ناهشیار است. این تحلیل‌ها باعث ایجاد آگاهی از ناهشیار می‌شود و بیمار بهتر می‌تواند آن را مدیریت کند.
تحلیل انتقال
انتقال در روانکاوی فرویدی به این معناست که بیمار، با روانکاو رابطه‌ای برقرار می‌کند که گویا روانکاو یکی از والدین اوست. به عبارت دیگر در جریان انتقال، بیمار احساسات و افکاری را که به والدین خود دارد به درمانگر منتقل می‌کند. بنابراین انتقال باعث بازآفرینی گذشته در «اینجا و اکنون» می‌شود. وقتی انتقال صورت می‌گیرد درمانگر آن را تحلیل می‌کند. انتقال راه خوبی برای رسیدن به ناهشیار بیمار است.
یکی دیگر از مفاهیم مرتبط با انتقال، انتقال متقابل است. انتقال متقابل به این معناست که درمانگر امیال ناهشیار خود را در بیمار جستجو می‌کند و در واقع بیمار هدف انتقال‌های درمانگر قرار گرفته است. روانکاوی فرویدی معتقد بود که انتقال متقابل برای درمان زیان‌بخش است. اما در رویکردهای معاصر انتقال متقابل برای درک بیمار و رابطه درمانگر-بیمار حیاتی در نظر گرفته می‌شود.
تحلیل رؤیا
یکی دیگر از مفاهیم معروف فروید، اعتقاد او به اهمیت رویاها بود. او معتقد بود که تجزیه و تحلیل رویاهای فرد می‌تواند بینش ارزشمندی را در مورد ضمیر ناخودآگاه ارائه دهد.
فروید در سال ۱۹۰۰ کتاب تعبیر رویاها را منتشر کرد که در آن فرضیه خود را مبنی بر اینکه هدف اصلی رویاها برآورده کردن امیا ناهشیار برای افراد است، به آنها اجازه می‌دهد تا در موقعیتی عاری از آگاهی و محدودیت‌ها روی برخی از مسائل سرکوب‌شده خود کار کنند.
او همچنین در این کتاب بین محتوای آشکار (رویای واقعی) و محتوای نهفته (معنای واقعی یا پنهان پشت رویا) تمایز قائل شد.
هدف رویاها ترجمه آرزوهای ممنوعه و امیال تابو به شکلی غیرتهدیدکننده از طریق تراکم (به هم پیوستن دو یا چند ایده)، جابجایی (تبدیل شخص یا شی مورد نظر ما به چیزی یا شخص دیگری) و تفصیل ثانویه (فرایند ناخودآگاه تبدیل تصاویر یا رویدادهای تحقق آرزوها به یک روایت منطقی) .
از نظر روانکاوی فروید، رؤیاهایی که ما در خواب می‌بینیم بهترین راه رسیدن به ناهشیاری است. رؤیاها از نظر فروید نمادین هستند. در واقع هر رؤیایی یک نماد تغییر شکل‌یافته از امیال ناهشیار است که تلاش می‌کند در رؤیا خود را ارضا کند. از نظر فروید، رؤیا دو محتوای مختلف دارد: محتوای آشکار و محتوای پنهان.
منظور از محتوای آشکار، همان چیزی است که فرد در خواب می‌بیند و منظور از محتوای پنهان، معنای نمادین رؤیای بیمار است. به عنوان مثال بیمار در خواب می‌بیند که یک گرگ سیاه به او حمله کرده است (محتوای آشکار) که معنای آن این است که بیمار از خشم پدر خود می‌ترسد (محتوای پنهان).
تفسیر
همانطور که تا اینجا متوجه شده‌اید درمانگر فرویدی رفتارها، خواب‌ها، انتقال و مقاومت بیمار خود را تحلیل یا تفسیر می‌کند. بنابراین یکی از اصلی‌ترین فنون روانکاوی فرویدی تفسیر است.
تفسیر یک فرآیند کلامی است که در آن روانکاو فرضیه‌های خود را در مورد ارتباط امیال و تعارضات ناهشیار با رفتارهای بیمار را با او درمیان می‌گذارد.
به طور کلی، روانکاوان به مراجع کمک می‌کنند تا مکانیزم‌های دفاعی مورد استفاده و زمینه مکانیسم‌های دفاعی، و در نهایت انگیزه درمانجو برای این مکانیزم را ببینند .
سه طبقه‌بندی برای تفسیر وجود دارد:
    شفاف‌سازی، که در آن تحلیلگر تلاش می کند تا آنچه را که در آگاهی بیمار می‌گذرد، روشن کند.
    رویارویی، که جنبه های غیرکلامی رفتار مشتری را در آگاهی او می‌آورد.
    تفسیر مناسب، که به فرضیه پیشنهادی تحلیلگر در مورد معنای ناخودآگاه اشاره دارد که تمام جنبه‌های ارتباطی درمانجو را با یکدیگر مرتبط می‌کند.
بی‌طرفی فنی یا خنثی بودن درمانگر
یکی دیگر از بخش‌های حیاتی روانکاوی فرویدی، چیزی است که به عنوان بی‌طرفی فنی یا تعهد تحلیلگر به بی‌طرف ماندن و اجتناب از جانبداری در تعارض‌های درونی درمانجو شناخته می‌شود. تحلیلگر تلاش می‌کند در فاصله یکسانی از اید، ایگو، و سوپرایگوی درمانجو و واقعیت بیرونی او باقی بماند.
علاوه بر این، بی‌طرفی فنی در روانکاوی فرویدی ایجاب می‌کند که تحلیلگر از تحمیل سیستم‌های ارزشی خود به درمانجو خودداری کند .
گاهی اوقات بی‌طرفی فنی بی‌تفاوتی یا بی‌علاقگی به درمانجو تلقی می‌شود، اما هدف این نیست. در عوض، تحلیلگران قصد دارند به عنوان آینه‌ای برای درمانجویان خود عمل کنند و ویژگی‌ها، فرضیات و رفتارهای خود مشتریان را منعکس کنند تا به درک آنها از خودشان کمک کنند.

انتقال و سایر اشکال مقاومت در روانکاوی فرویدی
انتقال یکی از انواع مقاومت در روانکاوی فرویدی است. مقاومت به این معناست که مسیر رسیدن به ناهشیار مسدود شده است. به طور کلی مقاومت عبارت است از عدم تمامیل کلی درمانجو به تغییر رفتار و مشارکت در درمان.
مقاومت می‌تواند به دلایل بی شماری ایجاد شود، برخی آگاهانه و برخی ناخودآگاه، و حتی می‌تواند در کسانی که می‌خواهند تغییر کنند وجود داشته باشد.
بر اساس روانکاوی فرویدی انتقال زمانی اتفاق می‌افتد که مراجع عواطف و احساسات خود را از فردی به فرد دیگر هدایت می‌کند، اغلب به صورت ناخودآگاه. اغلب در درمان به شکل انتقال به درمانگر اتفاق می‌افتد، که در آن درمانجو احساسات و انتظارات خود را نسبت به شخص دیگری بر روی درمانگر اعمال می‌کند.
انواع مختلفی از انتقال وجود دارد، اما رایج ترین آنها عبارتند از:
    انتقال پدری: در این نوع، درمانجو به شخص دیگری به عنوان یک پدر یا پدر ایده‌آل (مثلاً عاقل، مقتدر، قدرتمند) نگاه می‌کند.
    انتقال مادرانه: درمانجو به شخص دیگری به عنوان یک مادر یا یک مادر ایده‌آل نگاه می‌کند (به عنوان مثال، آرامش، محبت، پرورش‌دهنده).
    انتقال خواهر و برادری: این نوع ممکن است زمانی اتفاق بیفتد که روابط والدین از بین می‌رود یا وجود ندارد. درمانجو به جای اینکه با شخص دیگری به عنوان والدین رفتار کند، نوع رابطه خود با خواهر و برادرهایش را بازآفرینی می‌کند.
    انتقال غیرخانوادگی: در این نوع انتقال، درمانجو با دیگران به عنوان نسخه‌های ایده‌آلی از آنچه درمانجو از آنها انتظار دارد رفتار می‌کند، نه آنچه واقعاً هستند. این نوع انتقال می‌تواند درمانجو را به شکل‌گیری کلیشه‌ها سوق دهد.
بر مبنای نظریه روانکاوی فرویدی انتقال لزوماً مضر نیست، اما ممکن است نوعی مقاومت در برابر درمان باشد. اگر درمانجو انتظارات نامناسب یا غیرواقعی را به درمانگر فرافکنی کند، ممکن است کاملاً در برابر تغییراتی که درمان می‌تواند ایجاد کند، پذیرا نباشد.
نمونه‌هایی از روش‌هایی که ممکن است درمانجو در برابر تغییر درمانی مقاومت کند عبارتند از:
    سکوت یا حداقل بحث با درمانگر؛
    پرحرفی؛
    اشتغال ذهنی با علائم؛
    صحبت‌های بی‌ربط؛
    اشتغال ذهنی به گذشته یا آینده؛
    تمرکز بر درمانگر یا پرسیدن سوالات شخصی از درمانگر؛
    اغواگری؛
    وعده‌های دروغین یا فراموشی انجام آنچه توافق شده است.
    عدم رعایت قرارها؛
    عدم پرداخت هزینه قرار ملاقات

نقدهایی به روانکاوی فرویدی
اگرچه نظریه روانکاوی فرویدی پایه بسیاری از روانشناسی مدرن را پایه گذاری کرد، اما بدون نقص نیست. روانکاوی هنوز هم امروزه انجام می‌شود و تئوری روانکاوی به روز شده است تا با دانش فعلی در مورد رفتار انسان و مغز مطابقت داشته باشد، اما انتقادات زیادی به این نظریه و کاربردهای آن وجود دارد.

_________________________________________________________

مقالات دیگر

     

     

     

     

نظرات

درج نظر

عبارت امنیتی