درباره زیگموند فروید
زیگموند فروید عصبشناس برجسته اتریشی و بنیانگذار دانش روانکاوی، بهعنوان یک روش درمانی در روانشناسی بود.
زندگینامه (بیوگرافی) زیگموند فروید
زیگموند شلومو فروید در ۶ می ۱۸۵۶، در شهر کوچکی به نام فرایبرگ، موراویا، واقع در محلی که اکنون جمهوری چک خوانده میشود چشم به جهان گشود. پدر فروید، جیکوب، هنگام تولد او ۴۰ ساله و از مادرش، آمالیا، ۲۰ سال بزرگتر بود. او که رئیس یک خانواده بزرگ محسوب میشد، قبل از به دنیا آمدن زیگموند فروید دو بار ازدواج کرده بود و از ازدواج اولش دو پسر داشت که از همسرش آمالیا بزرگتر بودند.
زیگموند فروید فرزند اول جیکوب و آمالیا فروید بود. تقریباً یک سال و نیم پس از تولد زیگموند پسر دیگری به نام جولیوس متولد شد. سالها بعد فروید به خاطر آورد که پس از تولد برادرش حسادت شدیدی به او داشته و اعتراف کرد که در دل آرزو میکرد به نحوی از دست این کودک که تمام عشق و توجه مادر را در انحصار خود گرفته خلاص شود.
از نظر برخی منتقدان این حسادتِ دوران کودکی زیگموند فروید نسبت به جولیوس نقش مهمی در ساخت نظریههای او درباره رقابت خواهر برادرها داشته است. جولیوس به شکل غمانگیزی کمتر از یک سال بعد در تاریخ ۱۵ آوریل ۱۸۵۸ مرد. فروید بعداً تصدیق کرد که آرزوی کودکیاش برای خلاص شدن از دست برادرش باعث داشتن احساس گناهی طولانی در تمام عمرش شد.
در شش سال آینده با تولد پنج کودک دیگر، چهار دختر و یک پسر، خانواده فروید کامل شد. با اینکه پدر و مادر فروید مسئولیت ۵ فرزند دیگر را نیز به عهده داشتند، زیگموند میدانست که بیشتر از بقیه مورد توجه والدین است. والدینش هوش استثنایی او در سنین پایین را تشخیص دادند و بهشدت او را تشویق کردند تا به دنبال حرفهای در حوزه پژوهش و تحقیق برود. والدین فروید در تلاش برای موفق شدن او، آشکارا او را مورد لطف بیشتری قرار میدادند. در سال ۱۸۷۳، در سن پایین ۱۷ سالگی، فروید دانشجوی پزشکی دانشگاه وین شد.
در بهار ۱۸۷۶ برای انجام تحقیق در یک مرکز نزدیک و متعلق به دانشگاه وین حق التحقیقی دریافت کرد که بسیاری به دنبالش بودند. اگرچه مطالعه اندام جنسی مارماهیها لزوماً جذابترین موضوع برای مطالعه نبود، باوجوداین فروید شیفته تحقق رؤیای دیرینهاش یعنی انجام پژوهش شده بود. فروید از پس وظیفهای که بر عهدهاش بود بهخوبی برآمد اما؛ درنهایت نتیجه چشمگیری به دست نیاورد. در سال ۱۸۷۷ فروید که از این نتایج ناامید شده بود و دیگر علاقه چندانی به تشریح بدن مارماهیها نداشت به آزمایشگاه ارنست بروک، مردی که قرار بود اولین و مهمترین الگوی او در علوم باشد، پیوست.
بروک یکی از استادان مشهور روانشناسی در دانشگاه وین بود و ازنظر فروید بزرگترین دانشمندی بود که او تا آن زمان ملاقات کرده بود. فروید ژوزف بروئر را نیز اولین بار در آزمایشگاه بروک ملاقات کرد. بروئر دکتری بود که بعدها فروید او را «خالق روانکاوی» خطاب کرد.
پس از سپری شدن هشت سال طولانی سرانجام فروید توانست در سال ۱۸۸۱ در رشته پزشکی فارغالتحصیل شود. در تابستان ۱۸۸۲ به توصیه بروک آزمایشگاه را رها کرد تا منصبی در بیمارستان عمومی وین به دست آورد. باآنکه تحقیق در آزمایشگاه برای زیگموند فروید پرجاذبه بود؛ اما همیشه در لبه فقر زندگی میکرد. انگیزهاش برای کسب پولِ بیشتر، فقط داشتن اندوخته مالی برای خودش نبود. او بهتدریج به ازدواج فکر میکرد.
در ۱۴ سپتامبر ۱۸۸۶ پس از پنج سال نامزدی، زیگموند فروید ۳۰ ساله با مارتا برنیز (خواهر یکی از دوستان دوران دانشگاهش) ازدواج کرد.
در مدت نه سال مارتا و زیگموند فروید صاحب شش فرزند شدند: ماتیلد، ژان مارتین، اولیور، ارنست، سوفی و درنهایت آنا. آنا تنها فرزندی بود که کار پدرش را ادامه داد.
اگرچه مارتا تا آخر عمر همسر فروید باقی ماند امام در ارتباط با وفاداری زیگموند فروید به همسرش تنها یک سؤال مطرح شده است. و این سؤال در ارتباط با خواهر زنش میناست که در سال ۱۸۹۵ پیش آنها آمد تا مدتی بماند؛ اما برای همیشه آنجا ماند. فروید زمانی اشاره کرده بود که مینا برنیز و دوست قدیمیاش ویلهلم فلیس کسانی بودند که هنگام شکلگیری نظریه روانکاوی، علیرغم مخالفتهای دیگران، خودباوری را در او تقویت کردند. فروید معمولاً با خواهر زنش مینا به تعطیلات تابستان میرفت و مارتا بعداً به آنها ملحق میشد. برخی شاهدان بهسختی باور میکردند که ارتباط آنها عاشقانه نباشد.
مصرف و تجویز کوکائین فروید
فروید بهعنوان یک پزشک و عصبشناس، از مصرفکنندگان کوکائین و از طرفداران آن بهعنوان محرک و مسکن بود. او باور داشت کوکائین درمان بسیاری از مشکلات ذهنی و فیزیکی است و در مقالهاش با عنوان «در کوکا» در ۱۸۸۴، فضایلش را برشمرده است. میان سالهای ۱۸۸۳ و ۱۸۸۷، چندین مقاله برای تجویز دارویی کوکائین نوشت از جمله بهکارگیری آن در درمان افسردگی بهعنوان داروی ضدافسردگی. او به صورتی بسیار حساب شده از کنار اولویتهای پزشکی این ماده که میتوانست در بیحسی موضعی کاربرد داشته باشد و در حالیکه از آنها آگاه بود، گذشت و به اشارتی گذرا بسنده کرد. (کارل کولر، همکار فروید در وین، به این تمایزگذاری فروید در مصارف کوکائین آگاه شد و یافتههایش در کاربرد داشتن این ماده برای بیحسی در جراحی حساس چشم را با جامعه پزشکی در میان گذاشت) فروید همینطور مصرف کوکائین را برای درمان اعتیاد به مرفین توصیه میکرد. او مصرف کوکائین را به دوستش ارنست فون فلیشل مارکسو که به مورفین معتاد بود و از درد ناشی از عفونت حاد در اثر تزریق رنج میبرد، توصیه کرد. فروید ادعا کرد اعتیاد دوستش ناگهان از میان رفته در حالیکه فلیشل هیچگاه اذعان نکرد که فروید در اشتباه بوده است. وضعیت فلیشل به صورت مسمومیت شدید ناشی از کوکائین تغییر کرد و پس از آن، دوباره مصرف مورفین را آغاز کرد و چند سال بعد، پس از متحمل شدن رنجی بسیار، درگذشت.
سپس مشخص شد کاربرد کوکائین برای بیحسی موضعی، یکی از مصارف امن آن است و گزارشهای مبتنی بر مسمومیت در اثر کوکائین و اعتیادآور بودنش، به ممنوعیت مصرف آن در بسیاری از نقاط جهان منجر شد. این اتفاق، شهرت فروید را خدشهدار کرد.
پس از «دوره کوکائین»، فروید ترغیب کردن عموم به مصرف کوکائین را متوقف کرد اما خودش مصرف آن را در طول دهه ۱۸۹۰ و پیش از ترک کردن آن در ۱۸۹۶، برای درمان افسردگی، میگرن و التهاب بینی، ادامه داد.
توسعهٔ روانکاوی توسط فروید
در ماه اکتبر سال ۱۸۸۵ فروید به پاریس رفت تا در یک فلوشیپ سه-ماهه با جان مارتین شارکو که یک نورولوژیست مشهور بود و در مورد خواب و هیپنوتیزم پژوهش میکرد شرکت کند. او سپس از این تجربه بهعنوان کاتالیزوری برای سوق دادن وی به سمت علم آسیبشناسی روانی و کاری با درآمد و بازار کار کمتر در پژوهشهای عصبشناسی یاد میکند[۲۱] شارکو متخصص در مطالعات بیماری هیستریا و اساکنون افراد برای هیپنوتیزم شدن بود که بهطور معمول بر روی بیماران مختلف در حضور حضار روی صحنه نشان میداد.
از هنگامی که فروید در سال ۱۸۸۶ کلینیک خصوصی خود را در شهر وین کرد تأسیس کرد، آغاز به بهکارگیری فن هیپنوتیزم در درمانهای بالینی خود کرد. او از رویکرد و فن همکار خود، جوزف بروئر، استفاده کرد که روش آن با هیپنوتیزمی که در روش فرانسوی آموخته بود متفاوت بود از آن جهت که در این روش از تلقین استفاده نمیشد. درمان یکی از بیمار بهخصوص بروئر باعث دگرگونی کار بالینی فروید شد. بیماری که با نام «آنا او» توصیف شدهاست، بیماری بود که از او دعوت شد جهت شرح نشانههای بیماریاش هنگامی که تحت هیپنوتیزم بود صحبت کند. در طول هنگامی که بیمار در این حالت مشغول توصیف علایم بیماریاش بود، در هنگامی که بیمار خاطرات آسیبزای گذشته را که باعث بهوجود آمدن بیماریاش شده بودند به یاد میآورد، از شدت نشانههای بیماریاش کاسته شد.
عدم یکپارچگی نتایج درمانهای بالینی فروید نخست او را بر آن داشت که از بهکارگیری فن هیپنوتیزم دست بکشد، و به این نتیجه برسد که اگر بیمار را تشویق کند تا آزادانه صحبت کند بدون آنکه جلوی خود را بگیرد یا خود را سانسور کند و در مورد هر چه که به ذهنش میآید به راحتی صحبت کند، در بهبود نشانگان بیماری روانیاش بیشتر کمک میکند. به همراه بهکارگیری این شیوه که آن را «تداعی آزاد» نامید، فروید متوجه شد که رویاهای بیماران نیز به نحو ثمربخشی میتواند آنالیز شود تا بتواند ساختار پیچیدهٔ ناخودآگاه را و سرکوب روانی را که منشأ بیماری روانی است نشان دهد. در حدود سالهای ۱۸۹۶ بود که او دیگر از لفظ روانکاوی برای توضیح شیوهٔ جدید درمان بالینی و نظریات خود استفاده میکرد.
خواب و رویا از دیدگاه فروید
زیگموند فروید معتقد بود که خواب فرصتی برای ماست تا از مشکلات آگاه بودن رها شویم، و به ویژه آنچه را تجربه کنیم که او ارضای خواهش مینامید. این موضوع ممکن است در ابتدا بدیهی به نظر نرسد. به عنوان مثال، ممکن است فکر کنیم که ما در مورد ناکامی در سطوح الف خود رؤیا میبینیم صرفاً چون در کار تحت فشار هستیم. اما فروید به ما میگوید که ما در واقع این نوع از رؤیاها را میبینیم زیرا بخشی از ما آرزو دارد که در سطوح الف خود شکست میخوردیم و بدینترتیب تمام مسئولیتهای بزرگسالی، شغل و حمایت از خانوادهمان را نداشتیم. البته، ما رؤیاهای ارضای خواهش واضحتری نیز داریم، مانند وقتی که با یک همکار اغواگر میخوابیم که در بیداری هرگز نمیدانستیم از او خوشمان میآید.
هنگامی که از خواب بیدار میشویم، باید به جهان و فرامین سوپراگوی اخلاقی خود بازگردیم؛ بنابراین معمولاً رؤیاهای خود را سرکوب میکنیم. به همین دلیل است که رؤیاهای واقعاً هیجانانگیز خود را به سرعت فراموش میکنیم.
تفسیر خواب، تعبیرِ خواب یا تفسیرِ رؤیا کتابی از زیگموند فرویدِ در سالِ ۱۸۹۹ میلادی است. فروید در این کتاب به معرفیِ نظریهٔ خود از تعبیرِ خواب با توجه به ذهنِ ناهشیارِ فرد و عقدهٔ اُدیپ میپردازد. کتابِ تفسیرِ خواب در بردارندهٔ تلاشِ فروید در رمزگشاییِ خواب و به نوعی دربردارندهٔ بخشهای بزرگی از اصلیترین نظریاتِ فروید در زمینهٔ سرکوب، سانسور، نظریهٔ جنسی و رابطهٔ خودآگاه و ناخودآگاهِ وی است.
درگذشت زیگموند فروید
در فوریه ۱۹۲۳، فروید سرطان لکوپلاکیا گرفت، یک توده سرطانی در دهان او شناسایی شد. فروید نخست این مسئله را به صورت راز نگه داشته، اما در آوریل ۱۹۲۳ اوارنست جونز را در جریان گذاشت، اوارنست جونز به او گفت که توده برداشته شدهاست. فروید با متخصص پوست ماکسیمیلیان اشتاینر مشورت کرد، که به او توصیه کرد سیگار را ترک کند اما در مورد جدی بودن سرطان او به وی چیزی نگفت و اهمیت آن را بیان نکرد.
در میانه سپتامبر ۱۹۳۹ سرطان سقف دهان فروید باعث درد فزایندهٔ شدیدی برای او شد و به او اعلام شد که غیرقابل عمل جراحی است واپسین کتابی که وی خواند، چرم ساغری اثر بالزاک، بود. چند روز بعد، او پیش پزشکش رفت. دوست و همکار او، ماکس شِوِر، ابعاد بیماری او را برای او توضیح دادهبود. فروید: «تو قرارداد ما را بهخاطر داری؛ هنگامی که زمانش رسید من را تنها نگذاری. اکنون چیزی بهجز زجر باقی نمانده و اصلاً منطقی نیست.» هنگامی که شور خاطرنشان کرد که قرارشان یادش نرفته، فروید گفت که ممنونم، و سپس با آنا دربارهٔ آن صحبت کرد و گفت که اگر آنا فکر میکند که کار درستی است کار را پایان دهد. آنا فروید میخواست که مرگ پدرش را به تعویق بیندازد، اما شور او را متقاعد کرد که زنده نگهداشتن فروید بیفایده است، و بالاخره در تاریخهای ۲۱ و ۲۲ سپتامبر تزریق دوزهای معینی از مرفین باعث مرگ فروید در ۲۳ سپتامبر ۱۹۳۹ شد.
سه روز پس از مرگ فروید، جسد او در شمال لندن سوزانده شد. سخنرانی مراسم تشییع جنازه توسط ارنست جونز و نویسندهٔ اتریشی، اشتفان تسوایگ ایراد شد سپس خاکستر فروید به پایهای که توسط پسرش ارنست برای گلدان عتیقهای که فروید از پرنس بناپارت دریافت کرده بود و آن را سالها در اتاق مطالعه خود در وین داشت طراحی شده بود تبدیل شد پس از اینکه همسر فروید در سال ۱۹۵۱ مرد خاکستر او هم در این گلدان گذاشته شد.
_________________________________________________________
مقالات دیگر